امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر شعر سارا محمدی اردهالی
می خواستم بخندم
هیچکس نبود
آینه خواب رفته بود روی شانه ی دیوار
سر پنجره به ماه گرم بود
می خواستم بخندم
هیچکس نبود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
حوالی خیابان آزادی
یک حلقه ی نورانی
گم شده
متعلق به قدیسی افسرده

آن را لگد نکنید
لطفا با احترام
دفنش کنید
بدون جنجال مطبوعاتی.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
پس از تو
فقط یک شیمیایی ام
یک مجروح جنگی

گاهی
خیس عرق
صدای آژیر می شنوم

گاهی
فرار می کنم
سنگر می گیرم

از همه می ترسم
مبادا اسیرم کنند

بی صبرانه منتظرم
پایم را روی مینی بگذارم
و
مفقود الاثر شوم.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
من از شما سپاسگزارم
دستانم را سبز کردید

هیچ وقت
هیچ کس
این همه مرا جدی نگرفت
که شما
بعد از ظهر جمعه در آن پارک

مرا درختی خواندید
و به بازی راهم دادید

آه گنجشک های عزیز!
آیا یکبار دیگر
بر شانه ام خواهید نشست؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
پیاده روها تنهایند
تاکسی ها می روند ته دنیا
با صدایی مهیب
در هیچ سقوط می کنند
کسی از اینکه درختها
بیهوده روی یک پا ایستاده اند
نه خنده اش می گیرد
نه تعجب می کند
کافه ها روزنامه قدیمی بالا می آورند
رهگذران ناشناس سرگیجه دارند
آسمان برای زمین
زمین برای آسمان
شانه بالا می اندازد
کسی رفتنت را به عهده نمی گیرد
مواظب خودت باش
این هم بین خودمان باشد
سری که درد می کند را
دستمال نمی بندند.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
فک گریخته
نیزه ی شکارچی شکسته در تنش
از درد نعره می کشد
می رود
می رود به پیش
هر از چندی
نیزه می گیرد به مرجانها
فک گیج می شود
از درد کهنه ی بی درمان
در ازدحام پچ پچ ماهی های مدعی
رنج هزارباره می برد مدام
خواستم بگویمت
بی نیزه ی شکسته ات
چه تاریک بودم
چه بی ثمر
چه ناامید
هی صیادی که کاش
صیدم کرده بودی درست.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
یک آبکش پلاستیکی میخواهم
این نان خشکی ها پس کجا رفته اند؟

پیش چشمان گرد ماهی ها
حرف هایت را باید لب حوض
آبکش کنم
شاید حقیقت از سوراخ ها نگذرد.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
گاهی خیال می کنم
شعری نوشته ام
اما می بینم
تنها اشک بوده است
کاغذی خیس و سپید

گاهی خیال می کنم
هقهق گریسته ام

خطوط اسلیمی و رقص ان کاغذ می خندند که
شعری نوشته ای

حالا هم نمی دانم
چه می کنم!
شعری هق هق است انگار

اما نه نگاه کن!
تنها نام توست
هزار بار بر کاغذ

خیس و موزون...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
امان از گره های کور!
چرا باز نمی شود
نخ نگاهم
از انگشت اشاره ات؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
وقت اذان نیمه شب
رو به قبله تلفن همگانی کوچه هفتم
من ذکر تو به سلول سلول تنم می گویم

پاک و منزهی تو
پاک و منزهی تو
پاک و منزهی تو

از هم گسسته ام، بارها
مهره هایم تمام بیابم یا نه
دوباره نخ می کنم
گره می زنم
تسبیح تو آغاز می کنم

حمد و سپاس تو را
حمد و سپاس تو را
حمد و سپاس تو را

چند مهره هر بار
گم می شوند از من
باز به مهره های باقی مانده تنم
یاد تو تکرار می کنم

نیست یاری جز تو
نیست یاری جز تو
نیست یاری جز تو
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,831 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,811 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  دفتر اشعار| فیض کاشانی Ar.chly 1,096 18,644 ۱۸-۰۶-۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 4 مهمان