ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
![مدال رمان نویس انجمن مدال رمان نویس انجمن](uploads/awards/63539571745572370857.gif)
گاهی وسط کار رها میكنم و ميروم تا درياي شمال درياي جنوب ميسيسيپي با همين قايق كاغذي روي ميزم
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
![مدال رمان نویس انجمن مدال رمان نویس انجمن](uploads/awards/63539571745572370857.gif)
میان ابرها سیر میکنم هر كدام را به شكلي ميبينم كه دوست دارم ميگردم و دلخواهم را پيدا ميكنم ميان آدمها اما كاري از دست من ساخته نيست خودشان شكل عوض ميكنند
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
![مدال رمان نویس انجمن مدال رمان نویس انجمن](uploads/awards/63539571745572370857.gif)
ميتواني آرام نباشي باد هم گاهي صدايش را بلند ميكند باران هم گاهي سيلآسا ميبارد و برف بعضي وقتها سهمگين مينشيند مثل برگهاي همسفر با باد رودخانههاي خروشان در خاك يا كولاك تو هم ميتواني آرام نباشي
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
![مدال رمان نویس انجمن مدال رمان نویس انجمن](uploads/awards/63539571745572370857.gif)
دلتنگي از جادهها ميبارد از كافههاي بين راه زني چاي مينوشد تنهايياش را دود ميكند پرندهاي در امتداد شاخهها گم ميشود ردي از دلتنگي بر آسمان ميماند
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
![مدال رمان نویس انجمن مدال رمان نویس انجمن](uploads/awards/63539571745572370857.gif)
چه فرق ميكند دوست داشتن يا دوست نداشتن هر دو پيراهن يوسف را دريدند
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
![مدال رمان نویس انجمن مدال رمان نویس انجمن](uploads/awards/63539571745572370857.gif)
برف نیامد نیامد با بهار آمد یعنی میشود اينقدر دير كرده باشي؟
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
![مدال رمان نویس انجمن مدال رمان نویس انجمن](uploads/awards/63539571745572370857.gif)
پارو میزند صدايت به حركت درميآيم واژهها كه از دهانت جاري ميشوند
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
![مدال رمان نویس انجمن مدال رمان نویس انجمن](uploads/awards/63539571745572370857.gif)
این را پردههاي اتاق هم فهميدهاند آبيتر شدهاند اين روزها بوي ارديبهشت شنيدهاند
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
![مدال رمان نویس انجمن مدال رمان نویس انجمن](uploads/awards/63539571745572370857.gif)
چيزي از دريا در صدفها جا مانده چيزي از تو در من چيزي از صداي تو در گوشم چيزي از تصوير تو در نگاهم چيزي از بوي تو در هوا جا مانده به هم ميكوبند موجها درون صدفها درون سينهي من
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
![مدال رمان نویس انجمن مدال رمان نویس انجمن](uploads/awards/63539571745572370857.gif)
گفت، نازنين كو؟ همه گفتيم، نازنين! كوشي؟ كجايي؟ بيا باباحاجي صدات ميكنه. نگاهِ رو به سقفش رو انداخت به نازنين و گفت، اين ديگه كيه؟! فكر كرديم مثل اين روزهاي اخير، حواسش سر جاش نيست. خيلي حق بهجانب، گفتيم، خب نازنينه ديگه. اينبار واضحتر از قبل گفت، من نازنين خودم رو ميخوام. بعد همونطور خوابيده از روي تختش نگاهش در اتاق چرخيد پي مامانبزرگ.
|