ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ چرخندگان شیفته خدمت
آیدین سیارسریع در وبسایت چیزنا نوشت:
– آقای ایکس، راسته که میگن شما با تابلوی آقای احمدینژاد وارد انتخابات میشین؟
+ عذر میخوام تابلوی کی؟
– آقای احمدینژاد.
+ نمیشناسم متاسفانه، تابلوفروشی دارن؟
– نه آقا تابلوفروشی چیه؟ آقای احمدینژاد… رییس جمهور سابق!
+ به جا نمیآرم.
– مگه شما چهار سال وزیر ایشون نبودین؟
+ من؟ من اصلا سالها ایران نبودم. تازه همین دیروز اومدم به کشور خدمت کنم.
– ولی اسناد و مدارک میگن شما از سال ۸۴ تا ۸۸ پست دولتی داشتین.
+ ۸۴؟ واقعا خندهدار است.
– چه چیز این مساله خندهدار است؟
+ ۸۴ من اصلا به دنیا نیومده بودم. از همین ادعا میشه به دروغ بودن بقیه ادعاها هم پی برد.
– این شما نبودید که گفتید آقای احمدینژاد قهرمان ملی است و باید مجسمه ایشون رو در میادین شهر ساخت؟
+ عجیبه واقعا، من اصلا فارسی بلد نیستم که این حرفها را بزنم. از شما تعجب میکنم که میبینید و باز این سوالات را میپرسید.
– بفرمایید به چه عنوانی در انتخابات شرکت میکنید؟
+ مستقل و در چهارچوب گفتمان اعتدال.
– ولی مردم در سالهای اخیر همیشه موضع منفی شما رو در مقابل گفتمان اعتدال دیدهاند. فکر نمیکنید پذیرفتن این چرخش برای مردم قابل قبول نباشه؟
+ من چون غالبا دستهایم عرق میکند سالهاست به عنوان چهرهای معتدل و مرطوب شناخته میشوم. من همیشه در جبهه اعتدال بودهام.
– آرزوی موفقیت میکنیم برای شما.
+ موفق باشید. زنده باد تدبیر و امید…
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ هر ایرانی، یک طلاق!
شهرام شهیدی در وبسایت چیزنا نوشت:
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی آمار طلاق در کشور را تکاندهنده خواند و گفت که از هر چهار ازدواج یک مورد به طلاق میانجامد و این آمار در مناطقی مانند شمال تهران به یک طلاق از هر دو یا سه ازدواج میرسد.
– با این حساب انتظار میرود به زودی به جای هر ایرانی یک پیکان به شعار هر ایرانی یک طلاق برسیم.
– در صورت برگزاری کلاسهای آموزشی و انجام رزمایش میتوان امیدوار بود به رکورد سه طلاق از هر دو ازدواج برسیم!
– پیشنهاد میشود برای کاهش فشار بر دفاتر طلاق و دیگر شغلهای مرتبط، طرح زوج و فرد طلاق اجرا شود. به نحوی که کسانی که آخرین شماره کدملیشان عدد فرد است روزهای فرد حق دارند درخواست طلاق بدهند و به عکس.
– با توجه به طرح موفق زوج و فرد خودروها از درب منزل میتوان این طرح را برای زوجها هم پیاده کرد و طرح طلاق از درب منزل را اجرا کرد. در این طرح فرد به محض اینکه پایش را از خانه بگذارد بیرون طلاقش مسجل شده و در دفاتر ثبت میشود.
– سرعت در طلاق به حدی زیاد شده که مورد داشتیم طرف از ماشین پیاده شده رفته توی سوپر خرید کنه، وقتی برگشته همسرش در ماشین را قفل کرده و وقتی با انگشت زده به شیشه که در را باز کن جواب شنیده ببخشید شما؟ یعنی سرعت طلاق حداقل از سرعت اینترنت در ایران بالاتر است. همهاش هم تقصیر همین سوپرهاست. میروید سوپر همین میشود والله با این اسماشون!
– خلاصه زندگی شده شبیه همین بازیهای رایانهای. تا میجنبی میبینی یک پیغام میآید که فرصت شما تمام شد و باید به مرحله قبل برگردید.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ فشار نامحسوس دولت
پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
دولت خیلی ظریف آمد و با گفتوگو مسئله هستهای را رفعورجوع کرد. اما مسئله هوای تهران نهتنها با گفتار ظریف که با رفتار زمخت هم حل نمیشود. یعنی نهتنها سازمان محیطزیست و سازمان استاندارد، که پلیس هم بارها با تهدید و تشویق گفتند خودروهای غیراستاندارد و آلاینده فلان کارخانجات داخلی را تأیید یا نمره نمیکنند. اما در این سالها دیدیم که سنبه بیزور است. خودرو پشت خودرو و اگزوز پشت اگزوز به تهران و ایران اضافه میشود و از تعداد نفرات کم میشود. خودروسازها هم دارند روزبهروز بزرگتر میشوند و عین خیالشان هم نیست. کارخانجات و بنزین فاسد و هواکثیفکنهای دیگر هم که جای خود دارند. ما در همین دوهفته گذشته نصف خاندانمان افقی شدند. همین الان وسط بیمارستان مشغول نوشتن هستیم و دقیقا خانوم پرستار هم دارد سوزن را... آخ... ببخشید دستم خط خورد. به نظر ما حالا که دولت هوای هوا را درست نمیتواند نگه دارد، مرام بگذارد و به بیمارستانها اعلام کند تلفات و نفراتی را که به دلیل آلودگی هوا افقی میشوند مجانی بستری کنند. اینطوری دولت ما را سرپا نگه دارد. ما تا الان پولی که بابت هوا خرج درمان و بستری خانواده کردیم، میتوانستیم تا آخر زمستان در جزایر قناری کار پژوهشی کنیم و نفسمان هم باز شود. گفتم خرج بیمارستان و دیدم با توجه به فشار وارده، جا دارد از وزیر قشنگ ارشاد و وزیر قشنگتر کار تشکر کنم که دست به دست هم دادند به مهر تا بیمه انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران را بدهند بر باد. بله. درواقع گروه فشار زمان آقای احمدینژاد بهصورت مستقیم به آدم فشار میآورد و آدم میدانست دارد از کجا میخورد. الان منتها فشار کاملا غیرمحسوس است و آدم یکهو زمینگیر میشود. مثل همین باطلکردن بیمه روزنامهنگاران مستقل. البته همکاران روزنامهنگاران خیلی خودشان را نگران وضعیت انجمن صنفی و اعضای آن نکنند، خوشبختانه در این دوره بولتن در دولت به اندازه کافی منتشر میشود و دست همه بند است.
در انتها اگر بخواهیم با خودمان صادق باشیم باید بگوییم بهجای ستون آچارکشی این و آن، وقتش است دیگر با توجه به وضعیت هوا، بهصورت روزانه وصیتنامه منتشر کنیم. در هر صورت تا ستون بعدی، در روز شنبه، اگر زنده مانده باشیم، یک فاتحه بخوانید.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
دروغ بگیم، بزرگ میشه!
وحید میرزایی در وبسایت چیزنا نوشت:
آیا شما زیاد دروغ میگویید؟ آیا زبان و دهانتان به گفتن دروغ عادت کرده یا اصطلاحاً آداپته شده است؟ آیا دیگر موقع دروغ گفتن صدایتان نمیلرزد؟ آیا کرم پودر «بانوی شرقی» دیگر جوابگوی گونههای سرخ و سفید شدهٔ ناشی از دروغ نیست؟ خب کرم پودرتان را نمیخواهید عوض کنید؟ آیا شما از دروغ برگشتهاید اما دروغ از شما بر نمیگردد؟ آیا تعداد و حجم دروغهایی که میگویید دیگر آنقدر زیاد شده که همسرتان از شما راضی نیست؟ آیا همسرتان دوشب پیش که از شما خواست برای خریدن سِت شکلاتخوری دویست هزار تومان پول به او بدهید و شما کف دستتان را نشان دادید وگفتید «بیا بکن، ندارم!»، فهمید به او دروغ گفتید؟ آیا بهتر نبود کیف پولتان را روی کنسول آشپزخانه نمیگذاشتید؟ خب دید پولهایتان را عزیزِ من!
تاریخچه:
واقعیت این است که هیچ کس نمیداند اولین دروغ بشر را چه کسی گفت. یعنی اگر هم میدانست و به همه اطلاع میداد، کسی نمیتوانست بفهمد او راست میگوید یا دروغ. حتی مورخان نمیدانند اولین حرف راست را چه کسی زد. خر تو خری است خلاصه.
اساطیر:
اگرچه پینوکیو در کشورهای توسعه یافته و البته رو به اضمحلال غربی، نماد دروغگویی است اما خب به هر حال نتوانست آن طور که باید و شاید کارکرد اجتماعی داشته و درس عبرت شود چرا که با پیشرفت علم پزشکی، بشر توانست با سپردن خود به تیغ جراحی، بینی خود را کوچک و کوچکتر کرده و نوکش را بدهد بالا. بنابراین کاربر دیگر هیچ ترسی از گفتن دروغ و بزرگ شدن بینی نداشت. کار به جایی رسید که حتی آنان که دروغ نمیگفتند به بهانهٔ پولیپ، تنگی نفس و انحراف بینی، نوکش را دادند بالا. لذا با پیشرفت علم نه تنها دروغ امری زشت و مذموم تلقی نشد بلکه دماغهای سر بالا مد شد و مردم به بهانه زیبایی و فیتنس، همه چیزشان را دادند بالا. در مشرق زمین هم که چوپان دروغگو نماد دروغگویی بود، باز هم نتوانست عاملی بازدارنده در جهت القای حس صداقت در بشر شود چرا که در بستر زمان و سیر تاریخ، با وجود اینکه چوپان همان چوپان بود اما گوسفند همان گوسفند نبود. درواقع بود اما به همان قیمت سابق نبود. الان گوشت گوسفندی راسته ران بدون چربی، کیلویی هفتاد هزار تومان است. بنابراین گوسفندان خودشان یک پا گرگ شدند. حالا هی چوپان داد بزند: «گرگ… گرگ…» تا دهانش جر بخورد.
فیزیولوژی:
از همان زمان که آپشن دروغ به سیستم عامل انسان اضافه و در قسمت «کنترل پنل» تیکش زده شد، این سؤال اساسی ذهن بشر را به خود مشغول کرد که «وقتی دروغ میگوییم، چه شکلی میشویم؟» تحقیقات زیادی در این زمینه صورت گرفت اما آنچه عیان است اینکه… اینکه… راستش… خب… اینکه…. بله یکی از تابلوترین علائم فرد دروغگو همین لکنت زبان و مِن و مِن کردن است. چون بیم آن میرود با ادامهٔ این بخش، سایر علائم دروغ در نگارنده متظاهر شده و صداقت کل متن زیر سؤال رود، شما را به خواندن بخش نهایی این متن دعوت میکنم.
فرجام:
حالا لابد میگویید این مطلب هم قرار است با یک پیام اخلاقی و شعاری گلدرشت، تمام شود. بله، دقیقاً حق با شماست. پس بیایید به هم دروغ نگوییم، با هم نیز نگوییم. اصلاً چه کاری است، کلاً نگوییم. (پرده کرکره رو به حیاط را با انگشتش کنار میزند و از لای آن به دوردست خیره میشود. دستی به موهایش میکشد و از کادر خارج میشود و با سر میرود توی دیوار. حواسش پرت کادر شد. کاش جلوی پایش را نگاه میکرد.)
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ قطع رابطه به روايت حافظ
علي زراندوز در روزنامه قانون نوشت:
بیت: طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره یک ساله میرود
تفسیر: «مدیر ابن تلگرامی» در کتاب «اصول الگروپ فی مجاز الفضا» مینویسد: «در زمان حافظ که مردم شیراز تازه تلگرام باز شده بودند، دو اتفاق مهم سبب میشود تا حافظ این شعر را بسراید. یکی خبرساز شدن عکسهای یک کارگر ساده و دیگری انتشار عکسهای خصوصی یک ورزشکار گلف با مانع (از ورزشهای پرطرفدار زمان حافظ و چیزی شبیه به همین فوتبال خودمان؛ منتها کمی سخت تر!) و بازداشت نامبرده. با دانستن این دو اتفاق میتوان بیت فوق را به این شکل بازخوانی کرد: طی مکان ببین: ببین آن ورزشکار گلف با مانع (شبیه به همین فوتبال خودمان!) چه مسیری را از باشگاهش تا زندان طی کرد و درس عبرت بگیر ای صاحب فال... عکس نگیر، یا اگر هم میگیری منتشر نکن؛ ندید بدید! زمان: این کلمه معنی خاصی ندارد و برای هم قافیه شدن با مکان استفاده شده / سلوک شعر: از سوسول بازیهای شاعرانه است و کلا با آن نیم سیر پنیر هم نمیدهند!/ کاین طفل: آن کارگر ساده یا آن بازیکن گلف با مانع... اشاره دارد به طفلکی شدن این دو عزیز در تند باد حوادث روزگار! / یک شبه ره یک ساله میرود: آرزوی هر جوان ایرانی!»
بیت: ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
تفسیر: «ابن الروابطیون» در رساله :«کیف باب السفارت التخته ئون؟» مینویسد: «چون در زمان حافظ، روابط شیراز و یکی از کشورهای همجوار به تیرگی گرایید و مسئولان کشور همجوار پس از حمله حافظ و سایر شاعران شیراز به سفارت خانه (و نوشتن هجویات روی کاغذ و بستن آن به سنگ و انداختن در اتاق سفیر!) رابطهشان را با شیراز قطع کردند، حافظ این بیت را سرود و داد با آب طلا آن را نوشتند و داد دست سفیر کشور همجوار!
بیت: میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
تفسیر: «دیش ابن عربست» در حاشیه جزوه درس «دیشولوژی!» با خطی خرچنگ قورباغه مینویسد: «چون حافظ دید از شعر و شاعری نانی در سفره حاضر نمیشود، به عرصه بازیگری شتافت لیکن به جز چندین نقش درخت و دیوار و جنازه، نقشی بهتر نتوانست بستاند و لاجرم در یک انقلاب هنری، به یک شبکه ماهوارهای (که تعداد کارمندانش از تعداد بینندگانش بیشتر بود!) پیوست و با سرودن این بیت سعی کرد برای برخواستن حجابش در این شبکه، دلیلی عرفانی دست و پا کند!
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...