ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
شهریار بهروز..
به قول خودش: دست نویس های مردی که یک سوءتفاهم بود ...
برای دیدن عکس در سایز واقعی خود یعنی 843 در 855 پیکسل ، اینجا کلیک کنید .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بیایی اگر
به کار|َم می رسم ...
دکور خانه را عوض می کنم ,
ماشین را می دهم تعمیرگاه ,
می روم صف نان
شیر تازه
سبزی ...
میوه ی نوبرانه می خرم
و شب ها که می بوسم تو را
به جلسه ی فردا فکر می کنم
به قسط عقب افتاده ی بانک
به راه آبِ کیپِ ظرفشویی ...
به اینکه ...
به اینکه کاش ...
من از حرف|َم برگشتم
تو اگر می خواهی بیایی
بیا.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
گاهی که حواس|َم نیست
بر می دارد حواس|َم را
پرت می کند آنجا که نباید
پشتِ پرچینِ بدخلقِ همسایه ...
نزده زنگ ,
نگشوده لب ...
شنیده چه می خواهم بگویم
"آقا ما ... آقا باز افتاد تویِ باغِ شما"
چشم غره می رود آقا ...
رکیک می گوید بلند بلند ...
پنج انگشت می گذارد روی صورت|َم
با داغیِ پنجاه سالِ
از در خانه ی همسایه که بر می گردم
مشت|م از خیالِ پاره ی تو پُر
خوب شد ؟
همین را می خواستی ؟
که بنشینم
بی چسب وُ با درد
بی کس وُ با اشک
تو را سرِ هم کنم از نو ...
همین را می خواستی معشوقِ با معرفت !؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تو با من
ای بدَک نیستی
من که مثل تو نیستم
من با تو عالی|َم
حتی اخم که می کنی
من از کمان آرش پرتاب می شوم
حالا هر کاری می خواهی بکن ...
من با تو خیلی خوش|َم !
حتی همین الان
که اسفند روی آتش شده ای .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
نه تشویش
نه دلواپسی
نگرانِ چیزی نیستی
دلتنگ کسی هم ...
کوفت است
زهرمار است ,
حالی که ندانی چیست
آخرِ بدبختی ست ,
دنبال چیزی بگردی
که ندانی چیست
آخر سر هم باید کپِ|َت را بگذاری ...
تویِ رخت خواب بلولی
بپیچی از بیداری به بی خبری
شاید صبح
انسانی دیگر از خواب برخاست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تکان تکانِ پرده در باد
تیک تیکِ ساعت
چک چکِ شیر آب
دل دلِ صاحب خانه
تنها که باشی
همه چیز تاکید می کنند
آن هم
دوبار
دوبار ...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
در زندگی لحظه هایی هست
که به خواب هم نمی بینی
و لحظه هایی که تنها ,
در خواب می بینی ...
تو را همیشه خواب می بینم
آمدنت را به خواب هم نه .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
نمی خواهم
نه نمی خواهم که من وُ تو ما بشویم
تو خودت بمان
من، تو خواهم شد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
گریستن به اشک نیست ...
می تواند گاه
کشیدنِ سیـ ـگاری باشد
که در فاصله ی هر پُک
به آتش|َش خیره می مانی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
می شد تو غرقِ فروغ
هم خوانِ دکلمه هایش باشی
و من صدای پای آب را
از گلوی تو بشنوم
انگار که مادر زاد شعر بوده ایم ...
نمی دانم این روزها فروغ می خوانی یا نه
اما در گوشِ من
تنها صدای ازدحامِ کوچه ای می آید
که از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زند.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت