امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشعار افشین یداللهی
#51
روزی که برای اولین بار
تو را خواهم بوسید
یادت باشد
کارِ ناتمامی نداشته باشی
یادت باشد
حرفهای آخرت را
به خودت
و همه
گفته باشی
فکر برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سَرت بیرون کن
تو
در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری
که شباهتی به خیابان های شهر ندارد
با تردید
بی تردید
کم می آوری ..


{ افشین یداللهی }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#52
تو که فک میکنی دنیا تو دستاته
خودت تو دست دنیایی نمیدونی

خیال کردی جهان تا هست تو هستی ؟
جهان میمونه اما تو نمیمونی

تو که فک میکنی رنگین تره خونت
از اونا که خدای تو خداشونه

خدا رو چی تصور کردی چی دیدی ؟
خیال کردی دعاشونو نمیخونه ؟

اگه خونی به ناحق ریخت یا اشکی
نمی خشکه ، نمیــمیره غزل میشه

غرور و ظلم و بیـــرحمی یه روز آخر
نه با کینه فقط با عشق حل میشه

دعا کن بار خون و از رو دوش تو
خدا امروز با اشکات برداره

که فردا از چشایی که رو حق بستی
همین خونه که جای اشک میـــباره ...
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#53
شهر را دچار کرده اي
شهوت مُسري
پايبندي پنهانت به من
خيابانها را سردرگم کرده
حالا
فقط
يک خانه
سر ِ جايِ خودش است

براي من
معصوميّت در طواف تو
گناه مضاعف است
من
به شفاعت اندامت
محتاجم ..

{ افشین یداللهی }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#54
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت ..
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
 
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
 
شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت ..
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#55
رفاقت گاهی اشکه گاهی خونه
رفاقت گاهی از جنس جنونه

یه وقتایی تموم دین و دنیا
برای آدمای بی نشونه

همون بی ادعاهایی که گاهی
نمیدونی چه قدر عاشق تر از مان

همونایی که حتی از خدا هم
به این آسونیا چیزی نمیخوان

اگه عشقی نبود ، فقط رفاقت
میتونست عشقو تو دنیا بیاره

نمیشه دل به عشق اون کسی داد
که میتونه رفیقو جا بذاره

رفاقت مثل خاک سرزمینه
واسه قربونی عشق ِ تو و من

میشه دریا شدن مشکل نباشه
به شرط ساده ی از خود گذشتن ..
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#56
بوسه‌هایت مسیر معراج است
زیر سقف خیال و خلوت و خشت

با تو گویی خدا مرا آرام
می برد روی دوش خود به بهشت !

با تو انگار ازل همین حالاست
با تو نقش فرشته کمرنگ ست

من که باشم در این میان که خدا
در هوای تو سخت دلتنگ ست

بدنت همزمان حریق و حرير
مناز اعجاز تو خبر دارم

در تن نازکت خدا پیداست
تا ابد من به تو نظر دارم

صبر كن این تمام حرفم نیست
تو نباید دعای من باشی

از خدا خواستم موافق بود
می توانی خدای من باشی ..



{  افشين يداللهي }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#57
می‌دانم
نیمه‌شب که فکر می‌کنی خوابیده‌ام
به پاتوقِ مجازیمان سر می‌‌زنی این نوشته‌ را
همانجا می ‌گذارم
تا بفهمی می‌فهممت تا بفهمی
به حرمتِ آمدنت
هیچ‌گاه
صندوقِ دلخوشیِ پنهانمان را
خالی نخواهم گذاشت مخصوصا
شب‌ هایی که دلگیر از من می ‌روی
مطمئن باش که نیمه‌ شب
شعری برای دلجویی از تو
در صندوقِ دلخوشیِ پنهانمان
خواهی یافت
وقتی من
خودم را به خواب زده‌ام
تا بی ‌خبر بیایی و بروی ...


{ افشین یداللهی }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#58
آمد و گفت: روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت

خود نفهمید در چه حالی بود
گریه می کرد و گفت شادم و رفت

تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم، به عشق دادم و رفت

قبله ام را که چشم او کردم
چشمکی زد به اعتقادم و رفت

باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت

کم نیاورده بودم اما گفت :
از سر تو کمی زیادم و رفت

{ افشین یداللهی }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#59
آنقدر بی صدا آمدم
که وقتی به خودت آمدی
هيچ صدايی جز من نبود ..

آنقدر ماهرانه تمام تو را دزديدم
که خدا هم به شوق آمد
آنقدر عاشقانه نگاهت خواهم داشت
که دنيا در احکام سرقت
تجديد نظر کند ..


{ افشين يدالهی }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,636 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,174 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,683 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان