امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشعار شاه نعمت الله ولی (غزلیات)


1283

دمی در چشم مست ما نظر کن
ببین منظور و ناظر را نظر کن

نگر صورتگری در عین صورت
در این صورت تو آن معنی نظر کن

حباب و موج و قطره جمله آبند
بجو این جمله در دریا نظر کن

نقاب ماه را بگشا و بنگر
به نور آفتاب ما نظر کن

دلی چون آینه روشن به دست آر
در آن دلدار بی همتا نظر کن

خیالش نقش کن بر پردهٔ چشم
به عین دیدهٔ بینا نظر کن

چو عالم می نماید نعمت الله
نظر کن در همه اشیا نظر کن
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:


1284

بیا در چشم مست ما نظر کن
ببین منظور و ناظر را نظر کن

درین دریای بی پایان قدم نه
به عین ما درین دریا نظر کن

هزاران آینه گر رو نماید
در آن یکتای بی همتا نظر کن

نظر کن ناظر و منظور بنگر
دمی در دیدهٔ بینا نظر کن

همه اشیا به ما او را نماید
نظر کن در همه اشیا نظر کن

به نور روی او او را توان دید
توان دید آنچنان جانا نظر کن

کتاب نعمت الله خوش بخوانش
مسما در همه اسما نظر کن
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
1285
عالم سر آبی و سرابیست نظر کن
بنگر که سرآب و سرابیست نظر کن
نقشی و خیالیست از آن رو که خیالیست
در دیدهٔ ما صورت خوابیست نظر کن
اما نظری کن به حقیقت که توان دید
عالم همه چون آب و حبابیست نظر کن
آبست و حبابست درین بحر هویدا
این هر دو به هم جام و شرابیست نظر کن
گر در یتیم است و گر لؤلؤ لالاست
در اصل همه قطرهٔ آبیست نظر کن
هر ذره که بینی به تو خورشید نماید
روشن بنگر ماه نقابیست نظر کن
در کوی خرابات بجو سید ما را
می بین که چه خوش مست خرابیست نظر کن
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط:
1286
ای دل ز جهان ، جهان گذر کن
در عالم عاشقی سفر کن
از خلوت صومعه برون آی
در گوشهٔ میکده مقر کن
در بحر محیط حال حل شو
دامن چو صدف پر از گهر کن
مستانه در آی درخرابات
یاران حریف را خبر کن
از خانقه وجود و صورت
جز معنی عشق او به در کن
بگذر ز حدیث دی و فردا
امروز صفات خود دگر کن
خواهی که خدای را ببینی
در چهرهٔ سیدم نظر کن
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط:
1287
در چشم پر آب ما نظر کن
هر سو برو و ز ما خبر کن
سودای میان تهی چه داری
رندانه بیا ز سر به در کن
خاک کف پای عاشقان شو
خود را به کمال معتبر کن
گر می خواهی بهشت جاوید
مستانه به بزم ما گذر کن
هستی بگذار عارفانه
در عالم نیستی سفر کن
جامی ز حباب پر کن از آب
با ما تو حدیث بحر و بر کن
بنگر تو جمال نعمت الله
در جام جهان نما نظر کن
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط:
1288
ای دل به درخانهٔ جانانه گذر کن
مستانه در آن کوچهٔ میخانه گذر کن
هشیار صفت بر سر کویش مرو ای دل
رندانه مجرد شو و مستانه گذر کن
با صورت جان مهر معانی نتوان یافت
چون سایه شو و بر در آن خانه گذر کن
جان ساز تو پروانهٔ آن شمع جمالش
مستانه بر آن شمع چو پروانه گذر کن
چون مردمک دیدهٔ ما گوشه نشین شو
بی منت کاشانه ز کاشانه گذر کن
ریش دل ما مرهم و افسون بپذیرد
ای ناصح ازین گفتن افسانه گذر کن
سید تو اگر طالب دردانهٔ عشقی
دریا شو و از قطرهٔ دردانه گذر کن
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط:
1289
خانهٔ دل ز غیر خالی کن
ترک این خلوت خیالی کن
از علی ولی ولایت جو
هم ولایت فدای والی کن
بندهٔ خادم علی می باش
فخر بر جملهٔ موالی کن
باش مولی حضرت مولی
منصب خویش نیک عالی کن
در حرم گر تو را نباشد راه
مسکن خود در آن حوالی کن
جام گیتی نما به دست آور
نظری کن در او و حالی کن
باطنا با جلال خوش می باش
ظاهر خویش را جمالی کن
آفتاب از چه ماه می طلبی
بر در سیدم هلالی کن
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط:
1290
بشنو ای یار و اضطراب مکن
خویش رسوای شیخ و شاب مکن
اگرت معنی ای است حاضر باش
صورت شرع را خراب مکن
چشم بر شاهد و شراب منه
گوش با نغمهٔ رباب مکن
می خوری ، خواب می کنی شب و روز
اعتمادی به خورد و خواب مکن
می مخور چون حرارتی دارد
خوردن خود به غیر آب مکن
ای که گوئی که خمر هست حلال
غلطی حکم ناصواب مکن
از سر ذوق با تو می گویم
قول ما بشنو و جواب مکن
ذره را آفتاب می خوانی
طعنه بر نور آفتاب مکن
آخرت را شوی چرا منکر
سر آبی چنان سراب مکن
کشف اسرار شرع جایز نیست
گوش کن منع و اجتناب مکن
عاقبت می روی سوی گیلان
چند روزی دگر شتاب مکن
نعمت الله را به دست آور
عمر بی خدمتش حساب مکن
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط:
1291
دور شو ای عقل نادانی مکن
با سبک روحان گران جانی مکن
عشقبازی کار بی کاران بود
این چنین کار ار نمی دانی مکن
ای که گوئی دل عمارت می کنم
ما نمی خواهیم ویرانی مکن
چون تو را ایمان به کفر زلف نیست
دعوی دین مسلمانی مکن
در خماری لاف از مستی مزن
بنده ای ، با ما تو سلطانی مکن
دست وادار از سر زلف نگار
خویش پابند پریشانی مکن
نعمت الله یار سرمستان بود
دوستی با وی چو نتوانی مکن
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط:
1292
در صحبت ما همه صفاین
ما را همه ذوق از خداین
تا روز صفا و ذوق مستی است
کامشب یاران حریف ماین
رندان مستند و لاابالی
مستانه سرود می سراین
در عالم معنی عین عشقیم
هر چند که صورتاً جداین
با دُردی درد عشق صافیم
رندان همه ایمن از دواین
مطرب سخنم چو خوش سراید
در پاش سران همه سراین
گوئی عشقش بلای جان است
می کش دایم که خوش بلاین
مستیم و خراب در خرابات
رندی که میش اوی کجاین
شاهان جهان به دولت عشق
در مجلس سیدم گداین
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,597 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,164 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,645 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
15 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۶-۰۱-۹۵, ۱۲:۰۲ ب.ظ)، sadaf (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۱:۰۱ ق.ظ)، ×دختر بهار× (۱۰-۰۶-۹۴, ۰۶:۰۲ ب.ظ)، adonis (۱۲-۰۴-۹۴, ۰۲:۰۴ ب.ظ)، ~ MoOn ~ (۲۹-۰۴-۹۴, ۰۴:۴۸ ب.ظ)، ملکه برفی (۱۰-۱۰-۹۴, ۰۲:۱۶ ق.ظ)، Ar.chly (۱۳-۰۴-۹۵, ۰۳:۲۵ ب.ظ)، hannaneh (۲۸-۰۴-۹۴, ۰۱:۵۱ ب.ظ)، هبوط (۲۷-۰۵-۹۴, ۰۷:۳۸ ب.ظ)، nza3380 (۰۶-۰۸-۹۴, ۰۴:۴۴ ب.ظ)، fatemeh . R (۲۸-۰۴-۹۵, ۰۵:۵۹ ب.ظ)، barooni (۲۴-۱۰-۹۴, ۰۷:۵۶ ب.ظ)، صنم بانو (۰۲-۰۶-۹۶, ۰۸:۵۱ ق.ظ)، دخترشب (۱۵-۰۸-۹۶, ۰۱:۰۷ ق.ظ)، d.ali (۰۴-۰۹-۹۵, ۰۴:۲۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان