ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
امشب
چنگ می زند ,
زخمه های سیم
از تار تار نگاهت ..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
حرامت باد
اگر
بی من
لحظه ای
میل به رفتن را گشنگی کنی ..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
این خیابانهای لعنتی
پا می دهند
به رفتنت ..
اما تو نرو ..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
زمستان فصلش گذشت
اما رسمش ,
در دلم ,
کولاک می کند ...
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
حس سربازی در من است
که ساعتی قبل از جنگ
شانسش تیر خورده ..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
دلتنگی ,
دخترکیست
انسوی کوچه
که روزهاست پیدایش نیست ..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
عشق باد ولگردی نیست
که پرسه زنان
در کوچه و بازار خاکی شهر
خس و خاشاک بر چشم عابری , زخم کند ..
عشق نسیمی است
در بعد از ظهری گرم
که بی شرمانه با تنت بوسه بازی میکند ..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
شبی از شب ها , میان درد گرما ,
لحظه ای , نسیم خنکی ,
بر تنم دست کشید
تنم ارام شد , دلم اما لرزید
ترسیدم
دلم گفت :
نکند این از اه بلند دلی شکسته باشد ..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
خواب دیده ام
که ما به هم می رسیم
خدا کند راست باشد
وقتش مهم نیست
فقط برسیــــم ..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
ارسالها: 6,376
موضوعها: 1,451
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۳
اعتبار:
11,951
سپاسها: 0
76 سپاس گرفتهشده در 6 ارسال
مرغ عشقانی
که در روشنی دلم
دور نوشته هایم
پرواز می کنند و
اواز چشمانت را می خوانند
همگی فریاد می زنند
به او بگو
دوستت دارم های طولانی را فراموش کن
بیا ..
بیا کمی
فقط کمی
ارام و عاشقانه
در بودنم
فقط بغلم کن .. همین ..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
|