امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| رشحه
#11
ز دوری تو دو چشمم چو رود جیحون است

شوم فدای تو، احوال چشم تو چون است
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
ماهم اگر به قهر شد از لطف باز گشت

شکر خدا که آه سحر چاره ساز گشت




در ملک عشق خواجگی و بندگی کدام

محمود بین چگونه غلام ایاز گشت




فرخنده هاتفیم به گوش این نوید گفت

دوشینه چون ز خواب غمم دیده بازگشت




کای رشحه شاد زی که ز یمن قدوم شاه

بر روی هم غمت در شادی فراز گشت




یعنی ضیا که قهر وی و لطف عام او

این جانگداز آمد و آن دلنواز گشت
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
دل رفت و ز خون دیده ما را

پیداست به رخ از آن علامت

و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
جان و دل بیرون کس ازدست تو مشکل میبرد

غمزهات جان میرباید عشوهات دل میبرد





اضطرابم زیر تیغش نی ز بیم کشتن است

شوق تیغ اوست تاب از جان بسمل میبرد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
ز هر مژگان کند صد رخنه در دل

که بگشاید به روی خود دری چند




چو من کی با تو باشد عشق اغیار

نیاید کار عیسی از خری چند




خراب از اوست شهر جهان و دل بین

مسخر کرده طفلی کشوری چند
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
به قید زلف تو آن دل که پای بند شود

غمش مباد که فارغ ز هر گزند شود




بلند نام تو در حسن شد خوشا روزی

که در جهان به وفا نام تو بلند شود
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
تو آن شهریاری که از آستینت
کشد بر سر خویش خورشید معجر



چو از خون گردان و از گرد میدان

شود دشت دریا شود بحر چون بر



فلک گردد از نوک رمحت مشبک
زمین گردد از نعل رخشت مجدر
--------------------------
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
همی ریزد به روی یکدگر دلهای مجروحان

زند هر صبح چون شانه به زلف عنبرین تارش

------------------
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
فرستد مژدهٔ وصلی چو خو کردم به هجرانش

که بر جانم نهد دردی بتر از درد رحمانش

----------------
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
شب و روز من آن داند که دیده است

پریشان زلف او را بر بناگوش




ندارم عقل در کف ای خوشا دی

ندارم هوش در سر ای خوشا دوش




نگه میکردی و میبردیم عقل

سخن میگفتی و میبردیم هوش




عیان روی گل و دامان گلچین

نشاید گفت بلبل را که مخروش
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,631 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,171 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,677 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۵-۰۴-۹۴, ۱۱:۵۸ ب.ظ)، hannaneh (۲۶-۰۴-۹۴, ۱۲:۴۳ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان