امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| رشحه
#51
غزل ــ جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم



جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم

که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم


سزای آن که تو را برگزیدم از همه عالم

ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم


اگر چه سست بود عهد نیکوان اما

به سست عهدیت ای مه ندیدم و نشنیدم


دلم شکستی و عهد تو سنگدل نشکستم

ز من بریدی و مهر از تو بیوفا نبریدم


زدی به تیغ جفایم فغان که نیست گناهی

جز این که بار جفایت به دوش خویش کشیدم


تهی نگشت ز زهر غم تو ساغر عیشم

از آن زمان که شراب محبت تو چشیدم


کنون ز ریزش ابر عطاش رشحه چه حاصل

چنین که برق غمش سوخت کشتزار امیدم


ز جام عشق چو بیخود شدم چه جای شرابم

ز مدح شاه چو سر خوش شدم چه جای نبیدم


ضیاء السلطنه خاتون روزگار که گوید

سپهر بر درش از بهر سجده باز خمیدم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#52
از یک غزل




نکشد دل به جز آن سرو قدم جای دگر

بی تو گلخن بنماید به نظر گلزارم

نرود رشحه بجز آن سر کو جای دگر

گر دو روزی بروم جای دگر ناچارم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#53
غزل ــ چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم

چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم

به کرشمه های نهانی و به تفقدات زبانیم

نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی

تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم

ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان

به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم

ز سحاب لطف تو گر نمی، برسد به نخل امید من

نه طمع ز ابر بهاری و نه زیان ز باد خزانیم

بودم چو رشحه دلی غمین، الم و فراق تو در کمین

نشوی به درد و الم قرین، گر از این الم برهانیم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#54
* نامشخص *


1


یکی شد تا به کویت بانگ زاغ و نغمهٔ بلبل

گلستان سر کوی تو با زاغ و زغن مانده

و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#55
2


باز دل برد از کفم زلف نگار تازه ای

بیقراری داد با این دل قرار تازه ای
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#56
3


جدا از زلف و رخسار تو جان دادم به ناکامی

نه خرم از تو در صبحی نه دلشاد از تو در شامی


ندارم غم ز قرب مدعی رشحه که در کویش

کنون قربی که هست او را فراهم بود ایامی


شهنشاه جهان شهزاده محمود آن جوانبختی

که عقل پیر باشد پیش رای پخته اش خامی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#57
4




پی وصل تو ما را زور و زری نیست

نگاه حسرتی داریم و آهی


به مقصد پی برم کی رشحه چون نیست

به غیر از بخت گمره، خضر راهی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,633 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,172 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,678 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۵-۰۴-۹۴, ۱۱:۵۸ ب.ظ)، hannaneh (۲۶-۰۴-۹۴, ۱۲:۴۳ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان