امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| رشحه
#21
باز دل برد از کفم زلف نگار تازهای
بیقراری داد با این دل قرار تازهای
---------------
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
پی وصل تو ما را زور و زری نیست

نگاه حسرتی داریم و آهی

به مقصد پی برم کی رشحه چون نیست
به غیر از بخت گمره، خضر راهی
--------------------
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
آمد هزار تیر تو بر جسم چاک چاک
یک تیر شد خطا و شدم باعث هلاک




گر یار یاورم بود از آسمان چه بیم

گر دوست مهربان بود از دشمنان چه باک




اشکم ز بیم هجر تو هر روز تا سمک

آهم ز دست خوی تو هر شام تا سماک




بازش مگر حیات دهد لطف شهریار

اکنون که گشت رشحه ز جور فلک هلاک




محمود پادشاه که در روزگار او

از نوک ناوکش شده خفتان چرخ چاک
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
به یاد روی تو بر مه شبی نظر کردم

نه اینکه رفتی و رو بر مه دگر کردم



ز دست هجر تو تا دیگری بسر نکند

تمام خاک درت را ز گریه تر کردم

-------------------
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم

که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم




سزای آن که تو را برگزیدم از همه عالم

ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم




اگر چه سست بود عهد نیکوان اما

به سست عهدیت ای مه ندیدم و نشنیدم




دلم شکستی و عهد تو سنگدل نشکستم

ز من بریدی و مهر از تو بیوفا نبریدم




زدی به تیغ جفایم فغان که نیست گناهی

جز این که بار جفایت به دوش خویش کشیدم




تهی نگشت ز زهر غم تو ساغر عیشم

از آن زمان که شراب محبت تو چشیدم




کنون ز ریزش ابر عطاش رشحه چه حاصل

چنین که برق غمش سوخت کشتزار امیدم




ز جام عشق چو بیخود شدم چه جای شرابم

ز مدح شاه چو سر خوش شدم چه جای نبیدم




ضیاء السلطنه خاتون روزگار که گوید

سپهر بر درش از بهر سجده باز خمیدم

-----------------------
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم

به کرشمههای نهانی و به تفقدات زبانیم




نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی

تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم




ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان

به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم




ز سحاب لطف تو گر نمی، برسد به نخل امید من

نه طمع ز ابر بهاری و نه زیان ز باد خزانیم




بودم چو رشحه دلی غمین، الم و فراق تو در کمین

نشوی به درد و الم قرین، گر از این الم برهانیم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
غزل
1

ماهم اگر به قهر شد از لطف باز گشت
شکر خدا که آه سحر چاره ساز گشت
در ملک عشق خواجگی و بندگی کدام
محمود بین چگونه غلام ایاز گشت
فرخنده هاتفیم به گوش این نوید گفت
دوشینه چون ز خواب غمم دیده بازگشت
کای رشحه شاد زی که ز یمن قدوم شاه
بر روی هم غمت در شادی فراز گشت
یعنی ضیا که قهر وی و لطف عام او
این جانگداز آمد و آن دلنواز گشت
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
غزل

2
آمد هزار تیر تو بر جسم چاک چاک
یک تیر شد خطا و شدم باعث هلاک
گر یار یاورم بود از آسمان چه بیم
گر دوست مهربان بود از دشمنان چه باک
اشکم ز بیم هجر تو هر روز تا سمک
آهم ز دست خوی تو هر شام تا سماک
بازش مگر حیات دهد لطف شهریار
اکنون که گشت رشحه ز جور فلک هلاک
محمود پادشاه که در روزگار او
از نوک ناوکش شده خفتان چرخ چاک
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
غزل

3

جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم
که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم
سزای آن که تو را برگزیدم از همه عالم
ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم
اگر چه سست بود عهد نیکوان اما
به سست عهدیت ای مه ندیدم و نشنیدم
دلم شکستی و عهد تو سنگدل نشکستم
ز من بریدی و مهر از تو بیوفا نبریدم
زدی به تیغ جفایم فغان که نیست گناهی
جز این که بار جفایت به دوش خویش کشیدم
تهی نگشت ز زهر غم تو ساغر عیشم
از آن زمان که شراب محبت تو چشیدم
کنون ز ریزش ابر عطاش رشحه چه حاصل
چنین که برق غمش سوخت کشتزار امیدم
ز جام عشق چو بیخود شدم چه جای شرابم
ز مدح شاه چو سر خوش شدم چه جای نبیدم
ضیاء السلطنه خاتون روزگار که گوید
سپهر بر درش از بهر سجده باز خمیدم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
غزل
4
چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم …


چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم
به کرشمههای نهانی و به تفقدات زبانیم
نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی
تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم
ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان
به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم
ز سحاب لطف تو گر نمی، برسد به نخل امید من
نه طمع ز ابر بهاری و نه زیان ز باد خزانیم
بودم چو رشحه دلی غمین، الم و فراق تو در کمین
نشوی به درد و الم قرین، گر از این الم برهانیم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,624 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,170 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,676 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۵-۰۴-۹۴, ۱۱:۵۸ ب.ظ)، hannaneh (۲۶-۰۴-۹۴, ۱۲:۴۳ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان