دفتر اشعار| رشحه

[Ar.chly]

رباعی
5

ای از لب تو به خون رخ لعل خضاب
وز خجلت دندانت گهر غرق در آب
چشم و دل من به یاد دندان و لبت
این در خوشاب ریزد آن لعل مذاب

[Ar.chly]

از یک قصیده

6

فلک کینه گرا دوش به آهنگ جفا

همه شب پای فرو هشت به کاشانهٔ ما

گفتم از بهر چکار آمدهای گفت که جور

گفتم از بهر چه تقصیر بود گفت: وفا

[Ar.chly]

مطلع یک غزل

7

دردا که بود خاصیت این چشم ترم را

کز گریه ز روی تو ببندد نظرم را

دل بستگیم تازه به دام تو شد اکنون

کز سنگ جفا ریختهای بال و پرم را

[Ar.chly]

مطلع یک غزل

8

دامن قاتل به دست آمد دم بسمل مرا

دعوی خون بیش ازین کی باشد از قاتل مرا

[Ar.chly]

نا مشخص

9

هر کجا نام ز دانش همه افلاک حجاب

هر کجا ذکر به نامش همه آفاق حیا

[Ar.chly]

رباعی

10

ای از لب تو به خون رخ لعل خضاب

وز خجلت دندانت گهر غرق در آب

چشم و دل من به یاد دندان و لبت

این در خوشاب ریزد آن لعل مذاب

[Ar.chly]

مطلع یک غزل

11

آن بت گل چهره یارب بسته از سنبل نقاب

یا به افسون کرده پنهان در دل شب آفتاب

[Ar.chly]

مطلع یک غزل

ز دوری تو دو چشمم چو رود جیحون است

شوم فدای تو، احوال چشم تو چون است

[Ar.chly]

مطلع یک غزل


غم نه گر خاکم به باد از تندی خوی تو رفت

غم از آن دارم که محروم از سر کوی تو رفت

گلشن خلدش شود گر جا، نیاساید دگر

رشحهٔ مسکین که محروم از سر کوی تو رفت

[Ar.chly]

مطلع یک غزل

دل رفت و ز خون دیده ما را

پیداست به رخ از آن علامت