سـاعت دیـواری
دوسـتت میداشتـم
تیـک تـاک ، تیـک تـاک
ساعـت دیـواری
جریمـه های کتـاب و فروش خیـس در حیـاط
تیـک تـاک
سنـگ سخت جیم بر دوش قلـم
اشک حسرت عروسـک که فرامـوش شده بـود
تیـک تـاک ، تیـک تـاک
می ترسم
در هـر تیـک رگی مضطـرب
تپـش قلب ملـول در هر تـاک
و دست ها دیگـر نبـودند
بعـد از عروسک هـاهرگز نبـودند
تیـک تـاک ، ساعـت دیـواری
و دبسـتان و زنگ تفریـح
پـاک کن را به همـا دادم
و کمـی بعد
ساعـت دیواری
و دسـت هـا
که پـاک شدند و پاک شدنـد و پـاها
که بی حـس شـده اند
تیـک تـاک ، تیـک تـآک
کوچـه پشت دروغ
لی لی پـاها
سـنگ را به خانـه سه زدم
سه خـانه بالـا رفتم
همـا خندیـد ، رویـا هم
و من سه سـاله شدم
و خنـده ها
با کلـاغ آشتی کـردم
و خنـده ام طویل شـد
تیـک تـاک ، تیـک تـاک
ساعـت دیـواری
من نمیخنـدم
دیگـر نمیخندم
دیگـر نمیخندم مـن
و محـو شد آخرین خنـده من
در زمـانی که هنـوز ساعـت دیواری یک تیـک هم نگفته بـود
با تـو بودم
و تو میخندیدی
و نمیـدانم چرا فکـر میکـردم باید خندیـد
در زمـانیکه لبـانم را نخندیـده بودم هنـوز
حکم قتلـش داده شـد
و نه انـدوه روبه رو و نه اشـک پشت سر
با تـو بودم و لبـانم را کشت
و لبـانم را بسـت
تیـک تـاک ، تیـک تـاک
ساعـت دیـواری