امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار سعید مطوری
#21
عزیزم، ماه من، شب بی تو سخته

نباشی بی تو میمیره ستاره

نباشی هر شبم بی نور میشه

به تاریکی دلم هی بیقراره



فقط با یک نگاهت شاد میشم

به زندون میبرم غم رو دوباره

اگه باشی ،رهایی با تو میشه

دلم با عشق دیگه کم نداره


نگاتو می کشم رو موج دریا

نگامو می برم تا اوج موجا

تنم تا در نگاهت گرم میشه

به ساحل میزنم امواج رویا


لباسی رو به رنگی از شقایق

به تن کن تا که من عاشق بمونم

صدامو در نفس ها عاشقانه

غزل رو در ترانه بخونم


نگاتو میبری تا اوج چشمام

یه عشقی رو که میدی تو به رویام

سفر، بی تو شدن، معنا نداره

شبی بی انتها ، دنیا نداره
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22

قدم هامو به بیراهه کشیدی

به موجایی که ساحل رو ندیدن

همش بیهوده می بینه نهایت

سرابی روکه بی مقصد خریدن


شبی تاریک فانوسی شکسته

و دلهایی که رو در رو سرابن

به ساحل میرسن در غربتی سخت

یه عاشق با غمش هر دو خرابن



نگاهم کن عزیزم در طلوعم

افق خالی، سحر غم شد ترانه

نه خورشیدی نه عشقی من ندیدم

همش میرم به نامی بی نشانه


عزیزم تا نباشی غم تو خونم

به خونه با تو بودن آرزومه

نشونه می کنم در قلب تارم

یه مهتابی که ماهت میرسونه
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
یکي بود يکي نبود

من ميگم اما چه سود

توي دشت عاشقي

چند عاشق نشسته بود

يکي شون دل بسته بود

خيلي دل شکسته بود

گريه مي کرد مثل رود

بي وفايي ديده بود

يکي بود يکي نبود

من ميگم اما چه سود

توي دشت عاشقي

چند عاشق نشسته بود

يکي ديگه توي شب

مُرده بود از سوز وتب

توي عشق وعاشقي

دلي داد به سادگي

يکي بود يکي نبود

من ميگم اما چه سود

توي دشت عاشقي

چند عاشق نشسته بود

يکي ديگه شاد ومنگ

خوش بوده مست وملنگ

دنيا بود به کام او

همه ي عشق نام او

يکي بود يکي نبود

من ميگم اما چه سود

توي دشت عاشقي

چند عاشق نشسته بود

کي ديگه شعر ميگفت

همه از دلبر ميگفت

نبض عشق در دقايق

توي دشت شقايق

يکي بود يکي نبود

من ميگم اما چه سود

توي دشت عاشقي

چند عاشق نشسته بود

يک ديگه قصه بود

مجنوني دلبسته بود

تا نه رو اونم شنيد

شبي دل پر غصه بود

يکي بود يکي نبود

من ميگم اما چه سود

توي دشت عاشقي

چند عاشق نشسته بود

آدما عاشق نشين

من ميگم خسته ميشين

غم ميشه در دلتون

برسين يا نرسين

خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
شوقم کوی تو...

میخواهم بر کویت گذر

هر دم نظر

ای آشنای من

رُخت دنیای من

بودن کنار تو

همه شفای من



توآمدی رُخت نشان

سویت روان

روح و دل من

هستی جانم

ای همدل من


خانه پر از نور تو شد

سور تو شد

در جشن گلها

باز شور تو شد


گل میزنم بر موی تو

من سوی تو

عشق آفرینم

شوقم کوی تو
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
شکایت ز عشق...

به دلم بوده شکایت

در ره عشق حکایت

کاروان رفت و من اینجا

محو آن سوز نگاهت

بی تو افسانه شود عشق

دردوغمنامه شود عشق

رفتی ونمانده بی تو

دلی دیوانه شود عشق

گفتی در ره توبودم

با تمام چشم دیدم

عشق جان منتظر تو

و به هر سوی دویدم

من خسته مانده در شب

پس از آن سوز وهمه تب

به کنار تورسیدم

اما خودْ زتو ندیدم
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
تا زنگ آخر نشدیم

درسمونو تموم کنیم

همکلاسی بیا بگو

با خودمونم بد شدیم


سوختن وساختن تا به کی

زود نشناختن تا به کی

فکرامونو هدر ندیم

شادی نداشتن تا به کی


غم باید تا کی بخوریم

باید که کاری بکنیم

با درس های آموختمون

دست به یه کاری بزنیم


یادت میاد شعر فرهاد

یار دبستانی به یاد

تو کوچه ها زمزمه بود

ظلم وستم رفته به باد


باید همیشه یاد باشه

تو ی عمل فریاد باشه

تا دیگه ظلمی نبینیم

همه جا عدل وداد باشه
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
عروسک های بازار

هوس بوده ،خریدار

پشت ویترینای شیک

همه بوده رمانتیک

دلش غم بود وزاری

کرده عشق ،انتظاری

از نگاهی که میگفت:

" خوشکل و زیبایی

جونم با ما میایی"

به خانه شون که بردند

چند روزی دل سپردند

بعد از مدتی کوتاه

از او عشقی بریدند

عروسک باز چه تنهاست

دلش اسیر غمهاست

بعد از مدتی دیگه

دست بچه غریبه

با فشار ی فراون

دستومی شکنه آسون

عروسک دست، شکسته

توی کوچه نسشته

میشه توپه ی فوتبال

همه بوده چه بی حال

عاقبت در خرابه

آرزوهاش سرابه...

خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
عشقا شده خیابونی

با یک پیام به مهمونی

پارتی ورسم دوستبازی

آخرشم پشیمونی

عشق ها همه بود الکی

باخندهای دزدکی

موبایل های ویبره شده

حرف های دل یواشکی

آخه بگو چه جوریه

این همه عشق و شوریه؟!!!

با پیامک رازی می شی

این عشق و اون صبوریه؟!!!

عشقا دیگه غریب شدن

اسیر یک فریب شدن

با دل من با دل تو

خیلی دیگه عجیب شدن
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29

ماشین های خوب وقشنگ

دخترای از همه رنگ

مونده مسافرا غریب

در خیابون همه دَوَنگ
*
*

صورتی که خوب می بینند

عشقی به دلها می شینند

مجنون های ماشین سوار

لیلی ها رو خام می کنند
*
*

مقصدا که معلوم بوده

هوس به دلها شوم بوده

با نگاه توی آیینه ها

نیتشون حروم بوده
*
*

آی خانومای دربدر

آی آقایون خیره سر

عشقو دیگه عذاب ندین

جون بابا، جون مادر
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
خانوم توی خیابونی

مگه اومدی مهمونی

با صد قلم آرایشت

عروسی وسرگردونی

عروس بازی در خیابون!!!

مثل تشنه در بیابون

دوان ،دوان به هر طرف

بدنبال سرابتون

تا کی میخوای فریب بدی

جاتو به یک رغیب بدی

پاشو برو فکری بکن

بس دیگه عیب بدی

پس بدونید تو خیابون

هر گز ندارید آشیون

با شروع این زندگی

انگشت نمای این اون
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,642 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,180 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,702 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان