امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار سید مهدی موسوی


فرقی نمی کند تو که باشی کدام متن
آقای موسوی و حسن، میم و آمنه
مهری، نسیم و احمد و هر اسم دیگری
که گم شده ست مثل خودت توی آینه
فرقی نمی کند تو که باشی، کجای شعر
فرقی نمی کند چه کسی از چه خسته است
فرقی نمی کند به کجا می روی، چطور!
اینجا مسیر دایره ای شکل و بسته است
فرقی نمی کند که چرا زندگی کنی
یا که کجای متن به بن بست خورده ای
سیـ ـگار، فلسفه، عرق و گریه و کتاب...
فرقی نمی کند!... تو به هر حال مرده ای
انسان محو! معنی در متن گم شده!
گرچه جهان کلام به آخر رسیده ای ست
دلتنگی ات بزرگتر از گریه کردنت
تنهایی ات بلندتر از هر قصیده ای ست...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
اصلا كدامین حس؟ مرا زاییده تنها ↓
یك له شدن مابین آدم آهنی ها
یك چیز مثل داستان یك تولّد
یا نه! عروسی بین این خانوم و آقا
من توی لوله هی شنا كردم دُمم را
شاید تكان دادم برای یك هیولا ↓
كه توی سوراخم مرا دنبال می كرد
یك متّه... بالا... بعد پایین... بعد بالا...

-1 از آشنایی با شما خوشحال هستم
با آرزوی روز خوش در خدمتم تا...
-2 من ساعتم خوابیده و هی وقت دارم
تا قرنهای بعدی تاریك حتّی
-3 وقتی ل/زج هستم به من چه عشق/بازی!
اصلاً به من می آید آقا این قضایا؟!
-4 زَوّجتُكَ نَفسی... عزیزم لاقَبِلتُ...!
آقا! نج/س كردید این سجّاده ها را
-5 ماتیك من خوشگل شده؟! آیا كرم پودر
بر صورت ماهم نشسته آه! آیا...
-6 من با ژن 7 شما در یك تصادف
در چند حالت احتمال syndrome یا...
داد می زد
كه آی آدم ها...
داد می زد...
و غرق شد آخر
7 ای دست هایت خلوت نیلوفر ناب!!
ای در مسیر رود اشكم مثل دریا!!!
-8 آقا! شما باید كه در نوبت بمانید
من سعی خواهم كرد 5 عصر فردا...
-9 من عاشقم من عاشقت هستم عزیزم
با من بمان با من بیا ای یار زیبا
-10 آقا شما مثل كدوی تازه هستید!!
اصلا چرا با این فروكتوزها مربّا...؟!
-11 ]یك خط سكوت و... بعد هم تنها سكوت و...
یك خط تماشا... بعد هم تنها تماشا...[
-12 آقا! من و تو )ما!( به هم محكوم هستیم
راهی نمانده غیر از اینكه... آه ا .ّال..

اس/پرم بی انگیزه ی جامانده از خویش
اس/پرم تنها توی غاری كهنه تنها
یك اتّفاق لعنتی مثل خود من
یك اتّفاق لعنتی: آغاز دنیا!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
اجازه هست كه اسم تو را صدا بزنم؟!
به عشق قبلي يك مرد پشت پا بزنم
اجازه هست كه عاشق شوم، كه روحم را
ميان دست عرق كرده ي تو تا بزنم
دوباره بچّه شوم، بي بهانه گريه كنم
دوباره سنگ به جمع پرنده ها بزنم
دوباره كنج اتاقم نشسته شعر شوم
و يا نه! يك تلفن به خود شما بزنم
نشسته اي و لباس عروسي ات خيس است
هنوز منتظري تا كه زنگ را بزنم
براي تو كه در آغاز زندگي هستي
چگونه حرف ز پايان ماجرا بزنم؟!
دوباره آمده اي تا كه عاشقت باشم
و من اجازه ندارم عزيز جا بزنم!

حالا برقص ، رقص ... در آغوش من برقص
من مرد مي شوم... و تو مانند زن برقص
دست مرا بگير كه گم مي كنم تو را
در تن، تنم، تنت... تتتن تن تتن برقص
من شعر مي شوم كه بگردم به دُور تو
حالا بيا جلوي همين انجمن برقص
چيزي مهم نبود، مهم نيست جز خودت
كه اوّلاً... كه ثانياً و ثالثاً برقص !
از خود شروع كن وسط بازوان من
تا انفجار لحظه ي بي خود شدن برقص
بالا بياور اين همه عشق سپيد را
حالا سياه مست بشو در لجن برقص
بر روي ريل هاي غم انگيز خودكشي
با سوت هاي پرهيجان ترن برقص !

رقص يد زن ميان لباس عروسي ...
شاعر بلند شو... و ميان كفن برقص !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
سقوط كن، از لوله به آسمان: چِك چِك
صعود كن به زمين: بامب! كفتر مضحك
بيا و پُر شو از اين هيچ مملؤ از هر هيچ
شبيه بادكنك هاي عشق من بِترِك!
تو مثل اسكلت اشتباه مي مانم
شبيه مادّه ي شيميايي مهلك
مرا از اينكه چرا... هي چراااا...غ روشن كن!
شبيه چند عدد شمع مرده روي كيك
دلم ميان خودم... و خودم كمي گيج است
دلم ميان خودم...و خودم كمي مشرك
شبيه يك عدد فرضي بدون حس
شبيه امضاي زندگي ست پشتِ چِك!
تو مثل من هم هستي، تو مثل آنها هم
سقوط همهمه اي در هويّتي كه همه... كه ↓
سقوط مثل صعود است آن وري تنها!
به صفر مي افتي... بعد... بعد... سه... دو... يك...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس
به خواب رفتمت از بسته های خالی قرص

به دوست داشتنم بین ِ دوستش داری!
به خواب رفتمت از گریه های تکراری

تماس های کسی ناشناس از خطّ ِ...
به استخوان ِ سرم زیر حرکت ِ مته

که می شود به رگ و پوست، از تو تیغ کشید
که می شود به تو چسبید و بعد جیغ کشید

که می شود وسط ِ وان، دچار فلسفه شد
که زیر آب فرو رفت... واقعا خفه شد!

که مثل من، ته ِ آهنگ ِ «راک» گریه کنی!
جلوی پاش بیفتی به خاک... گریه کنی

که می شود چمدانت شد و مسافر شد
میان دست تو سیـ ـگار بود و شاعر شد

که می شود وسط سینه ات مواد کشید
که بعد، زیر پتو رفت و بعد داد کشید...

به چشم های من ِ بی قرار تکیه زد و
به این توهّم دیوانه وار تکیه زد و

که دیر باشم و از چشم هات زود شود
که مته در وسط ِ مغز من، عمود شود!

که هی کشیده شوم، در کشاکشت بکشم
که هرچه بود و نخواهد نبود، دود شود...

قرار بود همین شب قرارمان باشد
که روز خوب تو در انتظارمان باشد

قرار شد که از این مستطیل در بروی
قرار شد به سفرهای دورتر بروی

قرار شد دل من، مُهر ِ روی نامه شود
که در توهّم این دودها ادامه شود

که نیست باشم و از آرزوت هست شوم
عرق بریزم و از تو نخورده مست شوم

که به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ
که به سلامتی گوسفند قبل از مرگ

که به سلامتی جام بعدی و گیجی
که به سلامتی مرگ های تدریجی

که به سلامتی خواب های نیمه تمام
که به سلامتی من... که واقعا تنهام!

که به سلامتی سال های دربدری
که به سلامتی تو که راهی ِ سفری...

صدای گریه ی من پشت سال ها غم بود
صدای مته می آمد که توی مغزم بود

صدای عطر تو که توی خانه ات هستی
صدای گریه ی من در میان بدمستی

صدای گریه ی من توی خنده ی سلاخ!
صدای پرت شدن از سه شنبه ی سوراخ

صدای جر خوردن روی خاطراتی که...
ادامه دادن ِ قلبم به ارتباطی که...

به ارتباط تو با یک خدای تک نفره
به دستگیری تو با مواد منفجره

به ارتباط تو با سوسک های در تختم
که حس کنی چقدَر مثل قبل بدبختم

که ترس دارم از این جنّ داخل کمدم
جنون گرفته ام و مشت می زنم به خودم

دلم گرفته و می خواهمت چه کار کنم؟!
که از خودم که تویی تا کجا فرار کنم؟!

غریبگی ِ تنم در اتاق خوابی که...
به نیمه شب، «اس ام اس»های بی جوابی که...

به عشق توی توهّم... به دود و شک که تویی
به یک ترانه ی غمگین ِ مشترک که تویی

به حسّ تیره ی پشتت به لغزش ِ ناخن
به فال های بد و خوب پشت یک تلفن

فرار می کنم از تو به تو به درد شدن
به گریه های نکرده، به حسّ مرد شدن

فرار می کنم از این سه شنبه ی مسموم
فرار می کنم از یک جواب نامعلوم

سوال کردن ِ من از دلیل هایی که...
فرار می کنم از مستطیل هایی که...

فرار کردن ِ از این چهاردیواری
به یک جهان غم انگیزتر، به بیداری...

*

دو چشم باز به یک سقف ِ خالی از همه چیز
فقط نگاه کن و هیچ چی نپرس عزیز!

به خواب رفتنم از حسرت ِ همglaاغوشی ست
که بهترین هدیه، واقعا ً فراموشی ست...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
سرگیجه دارم دُور میدان هایی از میدان
سرگیجه دارم... یک قدم مانده ست تا پایان!
سرگیجه دارم مثل یک کابوس در زندان
«ستارخان» نام خیابانی ست در تهران
که چند سالی می شود دائم ترافیک است!
بودم کسی که اوّل ِ این قصّه باشیده!
جنّی که روزی آدمی از خود تراشیده
آن نصفه شب که بچّه ام در تخت شاشیده
خونی که روی دست های شهر پاشیده
و اسلحه که واقعاً در حال ِ شلیک است
یک عدّه غرق ِ رؤیتِ تصویر ِ ماهی که...
یک عدّه گم کردند ما را در سیاهی که...
یک عدّه برگشتند از ترس سپاهی که...
یک عدّه افتادیم توی پرتگاهی که...
این جاده هر جا می رود بدجور باریک است
مجرم زنی در حال گردش در خیابان است
مجرم خیابانگرد پیری در پی ِ نان است
مجرم خس و خاشاک ِ در جریان ِ طوفان است
و آن که می بیند... که می بیند... که انسان است
با دیدن اینها فقط در حال تحریک است!
یک مشت آدم در میان وحشت شب با...
یک مشت آدم، سوزن و نخ داخل لب با...
یک مشت آدم توی تعدادی مکعّب با...
آغاز این بوده ست تا پایان مطلب با...
چیزی نمی بینم که این تصویر تاریک است
از مستی «مهناز» و من تا هق هق «فاطی»
شب های برمی گردم از روز ملاقاتی
وصله شدن به زندگی با چرخ خیّاطی
سرگیجه دارم خون و قرص و گریه را قاطی
و رادیو در حال ِ پخش چند تبریک است!
گرچه سر ِ سیمرغ آویزان شده با میخ
گرچه سر ِ گنجشک ها را کنده اند از بیخ
گرچه تمام بال ها بر آتش است و سیخ
«ستارخان» هر مرد آزاده ست در تاریخ
که مطمئن هستیم: روز خوب نزدیک است
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
غزل...

نگاه...

سکوت... آفتاب...

پنجره... تو...

نه! نثر نیست، نه! درهم شکسته شاعر تو

در آفتاب غزل بارها بخار شده

و باز گریه نموده فقط به خاطر تو

کسی نیامده هرگز برای بدرقه اش

و آب ریخته پشت خودش مسافر تو!

نگاه کن که چه بی ریشه راه افتاده

خلاف حرکت طوفان، گل مهاجر تو

اگر چه نیمه ی پنهان ماه تاریک است

همیشه وسوسه انگیز بوده ظاهر تو

شهاب سوخته دل به هر دری زده است

مگرعبور کند روزی از مجاور تو

***
پلیسها همه در جستجوی خود هستند

که گم شدست خیابان درون عابر تو ...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
«بابا واسه م قصّه بگو»
بچه ای که خوابش نمی برد
آرزوهای کوچکی دارد
که از خمیازه های من بزرگتر است
یکی بود
بعد یکی نبود
بعد صدای موتورها بود و گریه ی مادری که نمی شناختم
این بخیه ها
زخم هایم را نمی بندد
این میله ها، دهانم را
ساعتم از زمان عقب افتاده است
سرزمینم از آدم هایش
آرش کمانش را برداشت
و تیر انداخت
تا مرزها را مشخص کند
من زمین خوردم
دوسـ ـت دخترم از خواب پرید
و سیـ ـگار تیرش را
روی قلبش خاموش کرد
کسی روی موتور، خیار می خورد
و دهنم شور بود
کسی موبایلش را درآورد
تا مستندی از مرگ بسازد
دوسـ ـت دخترم خوابید
تا فردا
با همکار جدیدش قرار بگذارد
مادرم گریه می کند
و آرش به او تسلیت خواهد گفت...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
خطوط عصیانگر، مستطیل بی گوشه!
درخت بی میوه، كوله بار بی توشه
خدای گیج از انگور چشم های تو
شراب نیستی آورده است یك خوشه!
تمام بچّگی مرد: «یه پیشی ِ بد
كه هی دُییده به دنبال یه آقا موشه»
تمام بچّگی مرد و هی عروسك ها
كه زل زدند به آن چشم های باهوش ِ...
تمام بچّگی مرد: خیس ِ داغ ِ بلوغ
تمام بچّگی ِ... و خطوط مغشوش ِ...
تمام بچّگی مرد كاغذ خیسی ست
كه جمع می شود آرام داخل پوشه
دو نصفه تیغ، فضای گرفته ی حمّام
صدای خواندن آواز زیر یك دوش ِ...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
تشنّجم در دستت، تو و زمین لرزه
فرار کردن از سال ها زن هرزه
به فیلم دیدن، در مبل های یک نفره
به زندگی چسبیدن شبیه یک حشره
به هرزگی تنم روی داغی نفسی
به شعرخواندن من روی تخت خواب کسی
به بحث علمی آهسته ی در گوشت!
مقاله خواندن، از دیدگاه آغوشت
به گریه کردن من در حقوق جاری زن
به بوسه های تو با نقد ساختارشکن
به بغض کردن و مُهر طلاق را خوردن
به پارک/ رفتنت و چای داغ را خوردن
درست می میرم تا تو را غلط نکنم!
به اینهمه می چسبم که گریه ات نکنم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,672 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,210 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,748 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۹-۰۱-۹۷, ۱۲:۳۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان