امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار سید مهدی موسوی
قصه ام از کجا شروع شده؟ اوّل و آخرش مشخص نیست...
نیست یعنی که کاشکی بودم! هست یعنی که هست شد، پس نیست!
هست ِ در کوچه های پایینیم، جمع کبریت و پمپ بنزینیم
فکر کردیم و کرد و غمگینیم... واقعا خوش به حال ِ هر کس نیست
هر که هرگز نبوده و نشود، هر که می داند از نمی داند
هر که هر که هر آنکه و هر که... خودمان دردهایمان بس نیست؟!
گوشه ی صفحه نقطه ای گیجم! مرگ، آن سوی کاغذ کاهی
هر دو ضلعم به هیچ محدود است، هیچ چی خارج از مثلث نیست
صبح ها با امید می خوانند! بچّه گنجشک ها نمی دانند
صحنه ی جنگ بمب و موشک هاست آسمانی که مال کرکس نیست
نه عذابی برای قهر رسید، نه خدایی به داد شهر رسید
آخرین مَرد، قبل مردن گفت: هیچ چی واقعا مقدّس نیست...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
در یك تضاد غم زده با قصّه های پیر
هر چند «دیو » بودم، «دلبر » نداشتم
یك حسّ احمقانه و یك مشت حرف مفت
این بود عشق پاك؟! چه بهتر نداشتم!
صحنه سیاه شد دلم از ترس جیغ زد
پایان قصّه بود... و باور نداشتم
می خواستم به شعر بگویم كه... یخ زدم!
چون دست های گرم تو را برنداشتم
تصویر دلخراش غمی محض بودم و
مانند خواب های تو آخر نداشتم
گفتی: بیا از این قفس تنگ لعنتی...
من را حلال كن به خدا پر نداشتم!
می خواستم ادامه شوم شعر را ولی
حرفی برای گفتن دیگر نداشتم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
زیر پایم یواش خالی شد، خواند دریا مرا به سوی خویش
عشق می گویدم: نرو! برگرد... و هُلم می دهد غرور به پیش
موج، موجم به موج می رفتم موج در موج، موج، موج به موج
ردّپاها به موج، موج رسید... چه سماعی ست خودكشی درویش!
سرد مثل حقیقتی موهوم، ساق هایم دوباره تیر كشید
آه! عصیان نیمه كاره ی من، آه! ای عقل عاقبت اندیش
شب بر اندام من جلو می رفت، باد، موسیقی غریب مرگ
با جنون سر به سنگ می كوبید موج با آن دهان باز كفیش
آه ای ماه، ماه جادویی! بُهت من را به سوی خویش نخوان
باورم كن نمی شود دیگر... باورم كن نمی توانم بیش...
من به تقدیر فكر می كردم، باز می شد دهان ماهی ها
من به تقدیر فكر می كردم، خزه سر می كشید با تشویش
این غزل حرف آخر من بود روی این ماسه های لغزنده
حرف هایی برای هیچ زمان*، اعترافی برای هیچ كشیش
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
باید كه آقای دوباره موسوی باشم!
باید قوی باشم... ببین! باید قوی باشم
از دست هایم حسّ و جرأت را گرفتند و...
از یك كلاغ پیر فرصت را گرفتند و...
تبعیدمان كردند تا جایی كه جایی نیست
گشتیم و گفتیم آسمان ها را: خدایی نیست!
در روزنامه تیتر شد حال خراب ما
در آفتابه دیده می شد آفتاب ما!!
با عشق، با نفرت، بدون ترس، با لبخند
هی سوسك ها روی تنم هی راه می رفتند
سیـ ـگار بعد از ج*ل*ق، چایی بعد خمیازه
هر شب ادای عشق با یك دختر تازه
یك مشت تابستان غمگین در سر من كه
آهسته می چرخید هی با گردش پنكه
پاییز و یاد مریم و كابوس و باران ها
زهرای دائم یخ زده توی زمستان ها
مشتی بهار لعنتی چون روح سرگردان
یك مشت سال تازه مثل عك سبرگردان!
چیزی شبیه هیچ بر مغزم قدم می زد
حال مرا از آدم و عالم به هم می زد
می رفتم از خود سمت پوچی، رو به دنیا، به
یك دختر و یك پیتزا، یك مرد و نوشابه!!
در لحظه بودن، عقل نه! اهل عمل بودن
مثل نگاهی عاشقانه مبتذل بودن
تا شهرت و تا س*ك*س و تا... هی شعرسازی ها
عاشق شدن، انواع گیج بچّه بازی ها!
خالی شدن از هرچه من را واقعاً می ساخت
خالی شدن از هرچه من، از هرچه من می ساخت
یك هیچ، یك آتشفشان سرد، یك برده
در آینه یك سایه می بینم كه كز كرده
باید به پا خیزم از آنچه در توان دارم
از دردهایی كه میان استخوان دارم
باید كه از من، از خودِ من باخبر گردم
باید كه صفحه صفحه در تقویم برگردم
باید بسازم آنچه را در راه گم كردم
باید كه برگردم به اصل خویش برگردم
باید كه آقای دوباره موسوی باشم!
باید قوی باشم... ببین! باید قوی باشم...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
گفتند یار و پشت تو هستیم تا ابد
مقصودشان معامله ی قوم لوط بود!
در انتظار مرگ به خورشید خیره شد
پروانه ای که داخل تارعنکبوت بود
از خودکشی بلبل این باغ واضح است
آواز سوت بود که آواز سوت بود
شب بود و تا سحر همه از تیغ رد شدند
تنها جواب واقعی ما سکوت بود...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
خواستم داد شوم گرچه لبم دوخته ست...خودم و جَدم و جدِ پدرم سوخته ست

خواستم جیغ شوم،گریه ی بی شرط شوم...خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم

کسی از گوشیِ مشغول به من می خندید...آخرِ مرحله شد غول،به من می خندید

یک نفر از وسط کوچه صدا کرد مرا...بازیِ مسخره ای بود،رها کرد مرا

با خودم با همه با ترسِ تو مخلوط شدم...شوت بودم که به بازیِ بدی شوت شدم

آنچه می رفت و نمی رفت فرو من بودم...حافظِ این همه اسرارِ مگو من بودم

از تحمل که گذشتم به تحمل خوردم...دردم این بود که از یارِ خودی گل خوردم

حرفی از عقلِ بد اندیش به یک مست زدند...باختیم آخرِ بازی همگی دست زدند

از تو آغاز شدم تا که به پایان برسم...رفتم از کوچه که شاید به خیابان برسم

بوی زن دادم و زن داد به موی فَشِنم...راه رفتم که به بیراهه ی خود مطمئنم

خسته از بودنِ تو،خسته از رفتنِ تو...خسته از مولوی و شوش به راه آهنِ تو

خسته از آنچه که بود و به خدا هیچ نبود...خسته از منظره ی خسته ی تهران در دود

مُرده بودی و کسی در نفَسِ من جان داشت...مُرده بودی و کسی باز به تو ایمان داشت

کشته،ماتم زده در ورطه ی خون رقص یدم...پشتِ هر میکروفون از فرطِ جنون رقص یدم

از گذشتِ شبِ تو تا به هنوزم آمد...مست کردم که نفهمم چه به روزم آمد

به خودم زنگ زدم توی شبِ پاییزی...دودِ سیـ ـگار شدم تا که نبینم چیزی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
دلخستهام از این همه دیوار ِ بیدر كه...
«ای مهربان! یك پنجره با خود بیاور كه»
دنیا تو را برد و به نفرت هاش عاشق كرد
این غول تنها گوشه ی قصر خودش دق كرد
غولی كه آخر توی فصلی سرد خواهد مرد
یا از تو یا از شدّت سردرد خواهد مرد
«مسعودخان كیمیایی» خوب میداند:
كه آخر ِ قصّه همیشه مَرد خواهد مُرد!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
یا می رسی به آخر خط یا نمی رسی!
]دارد شروع می شود از هیچ چی، کسی[
دارد صدای دست مرا/ می زند به هم
آهسته گریه می کنم و شعر می شوم
هر کس که رفته است تو را برنگشته است
از من گذشته است... که از من گذشته است
می خواهم از زمین و زمان درد می کند!
دارد چه کار با خودش این مرد می کند؟!
سرد است فصل آخر این داستان بد
حتّی به ابتدای خودش هم نمی رسد
باران خسته، من، تلفن، شب، صدای رعد
هی زنگ/ می زند به سرم بیت های بعد
از بیت های بعد که هی دست دست دست
از بیت... مثل اینکه کسی عاشقت شده ست
یک هیچ چی شبیه خود من، شبیه غم
باران گریه های زنی که نخواستم
یک هیچ چی که با خودش انگار کار داشت
از من که نیست اینهمه «تو » انتظار داشت!
یک هیچ چی که مرده من سادگیش را
هی زنگ/ می زند به سرم پتک خویش را
تا بیت های بعد که این قصّه زشت شد
هر لحظه ام جهنم اردیبهشت شد
یا می رسی به آخر خط یا نمی رسی
]دارد یواش گریه تو را می کند کسی[
دارد به عصمت غم من دست خورده است
این مرد سال هاست به بن بست خورده است
دنیای پیر، دایره ای بود تا ابد
این مرد هیچ وقت به جایی نمی رسد
ترمز بریده در سر من بیت های بعد
باران خسته، من، تلفن، شب، صدای رعد
یک هیچ چی شبیه خودت، شکل دیگرت
که مرده است آخر خط/ های دفترت
یک هیچ چی که مثل تو مبهوت مانده است
یک قاصدک که منتظر فوت مانده است...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
باید بخندم پیش تو بغض ِ صدایم را
بیرون بریزم مثل هر شب قرص هایم را
باید ببخشی که بدم، خیلی «غلط» دارم!
با هر که بودی، باش! خیلی دوستت دارم
من را ببخش امشب اگر چشمم سیاهی رفت
تا صبح پیشم باش! تا صبحی که خواهی رفت...
بگذار تا مویی بماند از تو بر تختم
با هر که بودی، باش! من با درد، خوشبختم!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
منو جا گذاشتی ته قصه و
به اینکه داری می رسی، دلخوشم
برای تو که زندگی منی
خودم رو یه روز واقعا می کشم!

تنت اولین بخش تنهاییه
صدات آخرین رمز آرامشه
کسی که هزار ساله مرده هنوز
داره توی دستات نفس می کشه

تبر توی مغزش قدم می زنه
درختی که در حال عریانیه
واسه من که آغوشتو کم دارم
چقدر این شبا سرد و طولانیه

صدام کن، صدام کن که دیوونتم
توو اعماق قلب و سرم خونه کن
که آشفته کن موی آشفتهتو
که دیوونه رو باز دیوونه کن

صدام کن از اعماق شب های شب
صدام کن که مثل صدات خسته ام
جنون تو آغاز آرامشه
به دیوونگی هات وابسته ام

شبا یاد تو، خاطراتت هنوز
به من مثل کابوس سر می زنه
داره قلبمو منفجر می کنه
داره توی مغزم تبر می زنه

تویی بی قراری! تویی بی کسی!
تویی معنی خوب دلواپسی!
یه روز می رسم آخر قصّه و
یه روزی به اونکه می خوای می رسی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,766 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,237 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,821 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۹-۰۱-۹۷, ۱۲:۳۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان