امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار عباس حکیم | بهار نارنج
#41
"برگ و باد"

نام خود را می نویسم،
روی برگ
می دهم آن را به باد
می رساند او به مرگ

آذر1355-تهران
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#42
"ساعت هفت "

ساعت هفت نزدیکست
از بستر برفها، تا عریانی چنارها
چشم به راه تو ام
و تو را از میان دوشاخه ی فاخن می بینم
می بینم که می آیی
دو شاخه ی فلاخن
پرواز پرنده ای تنها
ومهاجرت گنگ هاست

دی 1355- تهران
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#43
"سرودی برای سرخی کلاه تو"

شامگان
سوزن های سبز کاج،
ابرهای سرگردان را،
به هم پیوندمی دهند
آنگاه تومی آیی
با کلاهی خشمگین
به خاموشی هم را نگاه می کنیم
ومن در چشمان تو می بینم
که برف می بارد

دی1355 - تهران
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#44
"روزها و لانه ها"

روزها لانه ساختند و پریدند
ومن آن لانه ها را خالی کردم
اما تو را هرگز نیافتم!
بامدادان لانه ی روز را خراب خواهم کرد
شاید به این امید
که مار سیاهی درآن باشد
ومرا بگزد!

بهمن 1355- تهران
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#45
"لحظه ی دیدار"


آسمان ابری
زمین تر بود
ماه گویا، ماه آذر بود
ایستادم زیر باران
پای آن دیوار
تا بروید لحظه ی دیدار

بهمن1355-تهران
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#46
"بهاررا نمی توانم باور کنم"


بیا! پنجره را باز کنیم
نگاهت را درچشم من ،بشوی
که راه باد، از خون لاله ها
گلگونست
قفسم را با خود ببر
وپشت این دیوار سنگین
از شاخه ای بیاویز
قمری ها روز را از ترانه سرشار کرده اند
آن کبوتران وحشی را
به خلوت دستهای من بسپار
ومرا بیفروز
که از تنهایی
بهاررانمی توانم باور کنم

اسفند1355- تهران
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#47
"باران"

اگر بیایی
سپیده دم را باتو
از جام پنجره می نوشم
بهار را درقفس باران نشانت می دهم
ومی گویم:
چه شد که شقایق ها
از بام خانه ها
کوچ کردند

خرداد1356- تهران
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#48
"لحظه ها و پروانه ها"

بگذار بگریزند
لحظه ها را م گویم، پروانه ها را
مخواه که آنها را بگیری
مخواه که آنها را نگاه داری
چشمک های ستاره، شب را
سوگوار کرده است
که هر چه هست جاودانه نیست
اگر نمی رفتی
نمی دانستم که دوستت دارم

اسفند 1356- تهران




پایان mara
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,640 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,178 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,687 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان