ارسالها: 27,690
موضوعها: 1,657
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۲
اعتبار:
12,489
سپاسها: 35
154 سپاس گرفتهشده در 10 ارسال
ببین!
تو جاودانه شدی
این قلب برای تو می تپد
این دست ها تنت را
به حافظه ی جانش سپرده
این نگاه رد آمدنت را
از ته خیابان می گیرد هر روز
این قلم برای تو
می چرخد هنوز
در دلم شاعری
همچو شمع شعله می کشد
پروانه ی نارنجی من!
هر قطره که می چکم
یک شعر به دامنت می افتد
بزن به موهات
و راه بیفت
می خواهم آمدنت را
قاب کنم.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ارسالها: 27,690
موضوعها: 1,657
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۲
اعتبار:
12,489
سپاسها: 35
154 سپاس گرفتهشده در 10 ارسال
ودنت
زندگي را معنا مي کند
لازم نيست کاري انجام دهي
سرو روان من
همين که راه مي روي ساز مي زني
مي گويي مي شنوي مي خندي
همين که دگمه هام را باز مي کني مي بندي
يعني همه چيز
لازم نيست بر عاشقي کردنت خيال ببافي
همين شرمي که با خنده ات مي خيزد
پولک هايي که از چشم هات مي ريزد
همين که دستت
توي دستم عرق مي کند
همين شيرين زباني هات
همين که بوي قورمه سبزي نمي دهي
يعني همه چيز
گفته بودم ؟
گفته بودم همين که نگاه نارنجي ات
به زندگي ام مي تابد
يعني همه چيز ؟
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ارسالها: 27,690
موضوعها: 1,657
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۲
اعتبار:
12,489
سپاسها: 35
154 سپاس گرفتهشده در 10 ارسال
۰۲-۰۹-۹۳، ۱۱:۲۵ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۰۲-۰۹-۹۳، ۱۱:۲۶ ب.ظ توسط ~ MoOn ~.)
هیـــچ چیـــز از تو نمـــیخواهم ...
فقط باش ،
فقط بخـــند ،
فقط راه بـــــرو . . .
نه !!
راه نــــرو !
مــــیترسم پلک بـــزنم ؛
دیـــگر نباشی !
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ارسالها: 27,690
موضوعها: 1,657
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۲
اعتبار:
12,489
سپاسها: 35
154 سپاس گرفتهشده در 10 ارسال
من فکر میکنم
جاذبه ی تو از خاک نبوده
از آسمان بوده
از سیب نبوده
از دستهات بوده
از خنده هات
موهات
و نگاه برهنه ات
که بر تنم میریخت.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ارسالها: 27,690
موضوعها: 1,657
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۲
اعتبار:
12,489
سپاسها: 35
154 سپاس گرفتهشده در 10 ارسال
تا بودنت
خدا هم هست
و زمين ميچرخد به دور خورشيدي
که تويي.
تصوير مرا ديده بودي؟
دارم کف دستت را ميخوانم
در جادهاي
که مرا به تو ميرساند
يا دارم کنار قلبت نفس ميکشم
فرقي دارد کجا باشم؟
خندان در آينه
يا منتظر کنار پنجره
تصوير مرا ديده بودي؟
دارم به اين فکر ميکنم چرا انگشت کوچک تو
از همه کوچکتر است.
ميآيي
همهي دنيا را خاموش کنم
بعد تو همهاش را روشن کني؟
دوستت دارم
تا ابد مال تو
باهاش نان بخر
باهاش دور بزن در ميدان شهر
مثل پلاک بينداز به گردن ت
پلاک جنگ؟
جنگ
ميداني چيست؟
هشت سال به گردن ت بياويزم
از من خسته ميشوي؟
پلاک جنگ نه
برگ زيتون
گوشهي موهات ...
دوستت دارم
تا ابد مال تو
باهاش ستاره رصد کن
باهاش برام نامه بنويس.
اصلاً ميآيي خورشيد را
پس بفرستم براي خدا
و تو ببيني که حضورت کافيست؟
هر جا باشي
براي ديدن تو
شهر به شهر خواهم آمد
آنقدر که از پرتگاه زندگي بيفتم.
دستهات!
دستهات را از من نگير.
وقتي شيفته در روياهام
دنبال تو ميگردم
چيزي ته دلم زير و زبر ميشود
سرم را توي بغلم ميگيرم
حيف که نيستي
حيف که براي من
شمع هم نميتواني روشن کني!
مثل پاگانيني
پاي پنجرهات رباب بزنم؟
يا با موهات چنگ بنوازم؟
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ارسالها: 27,690
موضوعها: 1,657
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۲
اعتبار:
12,489
سپاسها: 35
154 سپاس گرفتهشده در 10 ارسال
چشمهام
براي همه جا
در و پنجره ميسازد
شايد بيايي.
عاشق چشمهات باشم
از در راهم ميدهي
يا از پنجره بيايم؟
کف دستهام را بر صورت پنجره
سرد ميکنم.
...
بر کلمههات چشم ميکشم
بوي تنت را در ذهنم ميچرخانم
که چيزي نبينم ديگر.
براي بودنت چه کنم
آقاي من؟
و حالا باز برگشتهام
مرا نميبيني
مثل سايه در اتاق راه ميروم.
و ميروم
که دنبال تو بگردم.
...
دوري تو
مزهي قبر ميدهد چقدر!
اين گلدان هم پژمرد
کسي آبش نداده بود.
دستهات توي دستهام بود
و بيدار شدم...
ميخواهم
باز چشمهام را ببندم.
سراسيمه ميآيي
خودت را ميسپاري به دستهاي من.
با تنت چکار کنم؟
...
پلک ميزنم
و به سقف خيره ميشوم.
با نبودنت چکار کنم؟
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ارسالها: 27,690
موضوعها: 1,657
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۲
اعتبار:
12,489
سپاسها: 35
154 سپاس گرفتهشده در 10 ارسال
عاشقت باشم ميميرم
يا عاشقت نباشم؟
نميدانم کجا ميبري مرا
همراهت ميآيم
تا آخر راه
و هيچ نميپرسم از تو
هرگز.
عاشقم باشي ميميرم
يا عاشقم نباشي؟
اين که عاشقي نيست
اين که شاعري نيست
واژهها تهي شدهاند
بانوي من!
به حساب من نگذار
و نگذار بي تو تباه شوم!
با تو عاشقي کنم
يا زندگي؟
در بوي نارنجي پيرهنت
تاب ميخورم
بيتاب ميشوم و دنبال دستهات ميگردم
در جيبهام
ميترسم گمت کرده باشم
در خيابان
به پشت سر وا ميگردم
و از تنهايي خودم وحشت ميکنم.
بي تو زندگي کنم
يا بميرم؟
نميدانم تا کي دوستم داري
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را ميگذارم
آخر خط من.
باشد؟
بي تو زندگي کنم
يا بگردم؟
همين که باشي
همين که نگاهت کنم
مست ميشوم
خودم را ميآويزم به شانهي تو.
با تو بميرم
يا بخندم؟
امشب اسبت را ميدزدم
رام ميشوم آرام
مبهوت عاشقي کردنت.
با تو
اول کجاست؟
با تو
آخر کجاست؟
از نداشتنت ميترسم
از دلتنگيت
از تباهي خودم
همهاش ميترسم
وقتي نيستي تباه شوم.
بي تو
اول و آخر کجاست؟
واژهها را نفرين ميکنم
و آه ميکشم
در آينهي مهآلود
پر از تو ميشوم بي چتر.
من
بي تو
يعني چي؟
غمگين که باشي
فرو ميريزم
مثل اشک.
نه مثل ديوار شهر
که هر کس چيزي بر آن
به يادگار نوشته است.
تو بيشتر مني
يا من تو؟
در آغوشت ورد ميخوانم زير لب
و خدا را صدا ميزنم.
آنقدر صدا ميزنم که بگويي:
جان دلم !
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ارسالها: 27,690
موضوعها: 1,657
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۲
اعتبار:
12,489
سپاسها: 35
154 سپاس گرفتهشده در 10 ارسال
واي چه روزهاي خوبي ست
که تو ميآيي
و من لابلاي مسافران تشنه
دنبال تو ميگردم
ميداني ؟
مسافران جهان
هميشه تشنهاند
مسافران همه آب ميخواهند
و من تو را
چرا از بين اين همه مسافر
يکيش تو نيستي ؟
چي پوشيدهاي که نشناسم ؟
چرا چهرهي آدمهاي دنيا
غريب شده براي من ؟
چرا از بين اينهمه آدم
تو
فقط تو
نميخندي
چرا انتظارم تمام نميشود ؟
چرا تمام نميشوم ؟
کي ميآيي ؟
ميداني چي ؟
اصلاً نيا
همين که به دنيا آمدهاي
براي من کافي ست
فقط باش
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ارسالها: 27,690
موضوعها: 1,657
تاریخ عضویت: دى ۱۳۹۲
اعتبار:
12,489
سپاسها: 35
154 سپاس گرفتهشده در 10 ارسال
«آدمهای کوچک
به آدمهای بزرگ فکر میکنند
و آدمهای بزرگ
به ایدهها»
من
فقط به تو فکر میکنم
کوچولوی قشنگم!
اصلاً
اگر فکر تو بگذارد
ایدههای زیادی در سر دارم
اولیش این که؛
دوباره عاشقت شوم
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!