امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار علیرضا قزوه
#1
Thumbs Up 
زندگی نامه شاعر

علیرضا قزوه متولد 1342 در شهرستان گرمسار است. تا دیپلم تجربی را در این شهر سپری کرد و بعد برای ادامه تحصیل به قم رفت و تا سال 1369 در این شهر بود. لیسانس حقوق قضایی خود را از دانشگاه قم گرفت و تحصیلات تکمیلی خود را در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی در مقطع فوق لیسانس و فیلولوژی از دانشگاه دولتی ملی تاجیکستان در مقطع دکتری ادامه داد. ایشان با راه اندازی نخستین جشنواره شعر فجر قدمی جدی برای معرفی و ارتقاء شعر ایران برداشته است. از قزوه حدود 40 کتاب شعر و نقد و سفرنامه و نثر و تحقیق به چاپ رسیده است. آثار شعر و نثر این شاعر در کتابهای درسی نیز به چاپ رسیده است. ضمن آن که اشعاری از این شاعر در دفترهای مستقل و جمعی به بیش از ده زبان زنده دنیا ترجمه شده است. وی همچنین سفرهای فرهنگی و شعرخوانی به چندین کشور دنیا داشته است.
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
شب رفتنی است و راه ما روشن

آیینه ی مهر و ماه ما روشن


تردید مکن که آفتاب این جاست

عباس و شریعه و عطش با ماست

از حرمله ها مترس

آب این جاست

ما روشن و راه آبها روشن



از سنگ هراس نیست گلها را

از خاردلان و سنگ اندازان

با این همه شمر و ابن سعد

اما

نام تو کنار اربعین گل کرد

نام تو کنار کربلا روشن



کشتند تو را به جرم بی جرمی

نام تو چقدر گشت

چرخاچرخ

نام تو چو نور در زمان چرخید

چون خورشیدی در آسمان چرخید

تو چرخ زدی

برون شدی از خویش

بر نیزه سر تو بود

یا خورشید؟

ای مثل تلاوت دعا پر نور

ای مثل تبسّم خدا روشن



از حرمله نمازخوان فریاد

از فتنه گر دروغ باف افسوس

یاران جمل سوار کوته بین

طلحه شده اند در مصاف ...

افسوس!

در خانه ی عنکبوتی شیطان

مانند کلافه در کلاف

افسوس!

بوزینه ی روزگار بازیگر

میرآخور فتنه اند این خواران

بی پرده شدند و بی نسب

هیهات!

افتاده میان چاه شب

هیهات!

ناچار مرید شب شدند اینان

یاران ابولهب شدند اینان

اما پسر بهار بودی تو

چون غیرت ذوالفقار بودی تو

راه تو چو راه مرتضی پر نور


نام تو چو نام مصطفی، روشن!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
به جای زاهدان با جانماز و شانه در مسجد
نشستم با شراب و شاهد و پیمانه در مسجد
نشستم با همه بدنامی ام نزدیک محرابی
بنا کردم کنار منبری میخانه در مسجد
موذن گفت حد باید زدن این رند مرتد را
مکبر گفت می آید چرا دیوانه در مسجد
دعاخوان گفت کفر است و جزایش نیست کم از قتل
به جای ختم قرآن خواندن افسانه در مسجد
همه در خانه ی تو خانه ی خود را علم کردند
کمک کن ای خدا من هم بسازم خانه در مسجد
اگر گندم بکارم نان و حلوا می شود فردا
به وقت اشکباری چون بریزم دانه در مسجد
اگر من آمدم یک شب به این مسجد از آن رو بود
که گفتم راه را گم کرده آن جانانه در مسجد
دلم می خواست می شد دور از این هوها ، هیاهوها
بسازم زیر بال یاکریمی لانه در مسجد
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4

این کربلای یک است
و کربلای تازه ی ما از فردا شروع می شود

و خاکریز اول ما همان حیاط باغ سفارت است

جنگ جنوب را

همین سفارت به راه انداخت

و چندی پیش

آن همه درخت را دار زدند

شهید همت بالا پرید از دیوار سفارت

شهید تهرانی مقدم

در صف مقدم این جنگ است

یا کافی المهمات

مهمات کم داریم

تنها امن یجیب بخوان و نترس

زیارت عاشورا بخوان و با او باش

و فکر نکن به بدمست ها

که قی می کنند هر شب

در صفحه های فیس بوک

یا کافی المهمات

این کربلای چندم ما بود؟

و کربلای دیگر ما دیروز بود

در اجتماع فتنه گران در اینترنت

بنا نیست کربلا تمام شود

که در حیاط سفارت هر روز تعزیه ست

دوربین ها و جاسوس ها دیروز آمدند

آنها هر روز با هیأتی تازه از راه می رسند.

گاهی از مغازه ای فرش فروشی در روبروی سفارت

انگار تمام نمی شود این بازی

تو فکر می کنی

اگر سفارت نروژ بسته شود

پس ما چگونه به سرزمین اسکیموها برویم؟

و خرس قطبی شکار کنیم

اگر سفارت ایطالیا بسته شود

پس ما در کجا پیتزای پپرونی بخوریم؟

و برج کج نگاه کنیم

اگر سفارت فنارسه بسته شود

پس ما برای تعطیلات آخر هفته

در کدام شانزه لیزه سرسره بازی کنیم و تیاتر ببینیم؟

ببین چه قشقرقی راه انداخته اند

دو قلوهای به هم چسبیده ی انگلیس و اسرائیل

در سایت هایشان

اما هنوز بازی ما با انگلیس باقی ست

بناست دو کشته ما از سال 59

حساب شود

بناست هزار کشته ما از جنگ های جهانی

دویست شهید بعلاوه ی هشتصد شهید

تا کودتای شعبان بی مخ

همه حساب شود

حتی آروغ های چرچیل

در خیابان زمان شاهی اش در تهران

و ته سیـ ـگارهای روشنی را

که انداخت در چاه های نفت

حتی اجازه ای که ندادند به ناصرالدین شاه

برای سفر به جنوب

تمام را حساب خواهیم کرد

و صورتحساب را خواهیم فرستاد

برای روباهی

که با دم بریده از ایران رفت

حتی تیری که خورد به پای ستارخان

از سفارت انگلیس شلیک شد

و پارچه ای که با آن مدرس را کشتند

ملحفه شخصی سفیر انگلیس بود

اینجا همیشه دیگ سفارت می جوشید

و رقاصه ها می رقص یدند

فرقی نمی کند زن یا مرد

آخوند یا کراواتی

پلو می دهند همیشه برای کشتن حسین

حتی گاهی پرچم سیاه هم می زنند

و روضه خوان هم می آورند

همین ابن زیادهای معاصر

ابن زیادهای نو

شمرهای فضانورد

حرمله هایی که در کره ماه

دنبال خون علی اصغر می گردن د

و همیشه آنلاین اند

نگاه کن الاغی که پنجه اش شبیه انسان است

سر برده در شیره ی عسل

نگاه کن به حیاط سفارت

دیروز مجلس تعزیه درخت کشان داشتند

آمده اند اکسیژن انسانیت را بمکند

معلوم نیست از زیر درخت ها

به کجا تونل زده اند

به رختخواب جناح سبز

به چاه های نفت بصره

به خانه شیخ خزعل جدید

در خواب لحظه ای

برادرم قیصر را دیدم

از دیوار سفارت بالا می رفت

ایستاده بود و فرمان می داد

و شاعران که سفارت را اشغال کردند

و میرزاده عشقی

و شهریار و بچه های لشکر عاشورای شعر

سفارت را شعر اشغال کرد

وگرنه آنها

با قطعنامه ای تمام درخت ها را قطع می کردند

درخت ها همین انسان هایند

که ریشه کرده اند در وال استریت

و یزید همین مجسمه آزادی ست

همین آدم هایند

که نفس شان بند است به قطعنامه ها

به جای شش

قطعنامه دارند در سینه هایشان

با هر نفس قطعنامه ای سمی صادر می کنند

برای زنده و مرده ما قطعنامه دارند

اینها به هیچ کس رحم نمی کنند

اینها یک درصدند

با دویست و بیست بی بی سی

بی بی سی هایی که رله می شود به الجزیره گاهی

و صدایش شنیده می شود از الریاض همیشه

و با ریاضت اقتصادی و نفت شیخ ها زنده ست

بی بی سی تبر درست می کند و بلوا

بی بی سی هر شب چلوکباب وطنی می دهد

در کافه نادری شاهزاده ها

بی بی سی تا هنوز

ارگان نوکران سفارت خانه ست

ارگان شاه باجی ها

می گویی نه

نگاه کن که هنوز

چیزی نمی نویسد از الان

و از کسانی که به نیابت از ما

به خیابان آمده اند

در تظاهرات بزرگ لندن فریاد می زنند

اینها به هیچ کس رحم نمی کنند

حتی به مردم خودشان

حتی به اعتبار این مجسمه بدبخت آزادی

و بچه ها از خواندن نماز شکر می آیند

می گویند:

شکر خدا

فتنه گران یتیم شدند!

و کربلا از فردا

شلوغ تر خواهد شد
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
چرخ زدم چه ناگاه ، نور شدم چه آسان
روح من از مدینه ست ، خاك من ازخراسان
کیست برابر من ؟ آن سوی مشعر من
کشته ی آن نگاهم در شب عید قربان
سنگ بزن كه در من آينه اي برويد
سنگ بزن كه در من شور گرفته شيطان
نذر دلم كن امشب سلسله الذهب را
چيست به غير زنجير سلسله هاي عرفان
دف بزنيد امشب ، با دل من بچرخيد
عقل بگو بچرخد ، عشق بگو بچرخان
اين تب ليله القدر يا تب عيد اضحي ست
اين شب عيد فطر است يا شب عيد قربان ؟
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
بعد رفتم به سراغ چمدان های قدیمی
عکس های من و دلتنگی یاران صمیمی
روزهایی همه محبوس در انباری خانه
خاطراتی همه زندانی در دفتر سیمی
رفته بودم به چهل سالگی غربت بابا
با همان سوز که می گفت: خدایا تو کریمی
مشهد و عکس پدر، ضامن آهو و دل من
گریه هم پاک نکرد از دل من گرد یتیمی
تازه همسایۀ باران و خیابان شده بودیم
کاشی چاردهم روبروی کوی نسیمی
عشق را تجربه می کردم در ساعت انشا
شعر را تجزیه می کردم در دفتر شیمی
نام هایی که نه در خاطره ماندند و نه در دل
ساعت جبر شد و غرغر استاد عظیمی
اردوی رامسر و گم شدنم در شب مجنون
رقص موسای عرب، خندۀ مسعود کریمی
این یکی هست ولی از همۀ شهر بریده
آن یکی را سرطان کشت، سلامی ... نه، سلیمی
این یکی عشق هدایت داشت با عشق فرانسه
آن یکی قصه نویسی شد در حدّ حکیمی
آن یکی پنجره ای وا کرد از غربت فکّه
این یکی ماند گرفتندش در خانۀ تیمی
این یکی باز منم شاعر دلتنگی یاران
این یکی باز منم در چمدان های قدیمی...
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
چند وقت است چراغ شب من كم سوست
رمضاني بوزان در دل من، يا دوست
يا چراغ رمضان! در من روشن باش
من كي‌ام غير چراغي كه شرارش اوست
ديگران در طلب ديدن ابرويش
بر سر بام شدند و روي من اين سوست
ديگران در طلب ابروي ماه او
حجّت شرعي من رؤيت آن گيسوست
هر كجا مي‌گذرم حلقه آن زلف است
هر كجا مي‌نگرم گوشه آن ابروست
ماه من زمزمه در زمزمه پيش چشم
ماه من آينه در آينه رو در روست
ماه را ديدم و گفتم كه صباح الخير
ماه را ديدم و گفتم چه خبر از دوست؟
گفت من نيز به تنگ آمده‌ام از خويش
گفت من نيز برون آمده‌ام از پوست
تشنگانيم ولي تشنه درياييم
در پي تشنگي ما همه جا اين جوست
رمضان فلسفه گم شده بودا
رمضان زمزمه صبح و شب هندوست
رمضان هر رمضان بر لب ما حق حق
رمضان هر رمضان در دل ما هوهوس ت
گفت و آيينه‌اي از صبح و سلام آورد
گفتمش هر چه كه از دوست رسد نيكوست
غنچه روزه ما در شب عيد فطر
باز خواهد شد اگر اين همه تو در توست
رودي از آينه كن جان مرا، يا عشق
رمضاني بوزان در دل من، يا دوست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
به سلام رمضان بر شده ام باز به بامی
ماه نو ! ماه نو! از مات درودی و سلامی
ماه نو! ماه نو! امسال به پیمانه چه داری؟
پیش از این از رمضانم نه می یی مانده نه جامی
ماه نو! ماه نو! امشب چه شب واقعه جوشی ست
چه شب واقعه جوشی! چه شب آینه فامی!
ماه نو! ماه نو! امسال مرا نور بیاموز
تو که در مهر امامی - تو که در سوز تمامی
ماه نو! در پی تفسیر نویی از رمضانم
روزه آن نیست که صبحی برسانیم به شامی
رمضان آمد و در سفره افطار و سحر نیست
نه تو را نان حلالی - نه مرا آب حرامی
در سلام رمضان کاش یکی آینه باشیم
آه - آیینه در آیینه - عجب حسن ختامی!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
شوق عراق و شور حجاز است در دلم
جامه دران و سوز و گداز است در دلم
پل می زنم به خویش مگو از کدام راه
راهی که رو به آینه باز است در دلم
قد قامت الصلاه من از جای دیگر است
قد قامت کدام نماز است در دلم
شب را چراغ گم شدن روز کرده ام
ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم
تشبیه نارساست ، حقیقت کلام توست
ابهام و استعاره ، مجاز است در دلم
مجموعه ی نیاز تویی ای نماز ناب
دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم
یاس کبود پیش تو خار است فاطمه (س)
نامت گل همیشه بهار است فاطمه( س)
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید
شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود
صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید
آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست
جان را خدا شهید سپاه تو آفرید
هر جا كه نور بود به گرد تو چرخ زد
ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید
اي پشتوانه ي دو جهان ، عشق را خدا
با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید
تقوای محض ، عصمت خالص ، گل خدا!
آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟
تو آمدی و زن به جمال خدا رسید
انسان دردمند به درک دعا رسید
تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد
تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید
هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد
آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید
احمد (ص)اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
مولا اگر رسید به حق با شما رسید
داغ پدر ،سکوت علی (ع)، غربت حسن (ع)
شعري شد و به حنجره ی کربلا رسید
در تل زینبیه غروبت طلوع کرد
با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید
با محتشم به ساحل عمان رسید اشک
داغ تو بود بار امانت به ما رسید
تسبیح توست رشته ی تعقیب واجبات
قد قامت الصلاتي و حي علي الصلات
بی فاطمه (س) قیامت انسان نبود نیز
عهد الست و معني پيمان نبود نیز
چونان تو زن نديد جهان تا كه بود و هست
چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز
مولا اگر نبود جهان جلوه اي نداشت
"راز رشید" سوره ی قرآن نبود نیز
گر زنده بود بعد تو پيغمبر خدا
قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز
زهرا (س) اگر نبود ، زمين بي بهار بود
در آسمان شکوفه ي باران نبود نیز
ای برق ذوالفقار علی (ع) – هیچ خطبه ای
مانند خطبه های تو بران نبود نیز
حيدر اگر نبود ومحمد (ص) اگر نبود
وجد و وجود و جوشش وجدان نبود نیز
ايمان نبود و عشق نبود و شرف نبود
خورشيد سر بريده ي صحراي طف نبود
نام تو با علي (ع) و محمد (ص) قرينه است
هر جا كه عطر نام تو باشد مدينه است
دستاس كيست چرخ جهان ؟ اين غريب كيست
این دست های کیست که لبریز پینه است؟
آیینه ای که عطر بهشت مدینه بود
نامش هنوز شعله ی سینای سینه است
اي وسعت بهشت ، جهان بی تو دوزخ است
دنيا چقدر مزرعه ي كفر و كينه است
این گونه گنج در صدف هر خزانه نیست
گنجي ست در خزانه اگر اين خزينه است
دريا علي (ع) ست گوهر يكدانه اش تویی
در موج حادثات - حسينت سفينه است
با هر حماسه داغ پدر را سرشته ای
هجده كتاب درد علي (ع) را نوشته اي
زیبایی مدینه به غیر از بتول نيست
بي مهر او نماز دو عالم قبول نيست
می پرسم از شما که رسولان غیرتید
زهرا (س) مگر خلاصه ي جان رسول نيست ؟
گيرم ولايت علي (ع) از ياد برده ايد
آيا غدير و دست محمد (ص) قبول نيست ؟
آخر اصول عشق مگر چيست جز ولا ؟
آيا مگر حديث ولا از اصول نيست ؟
مهر علي (ع) ست روزي هر روز مهر و ماه
وقتي چراغ ، فاطمه (س) باشد ، افول نيست
جبریل را به مرقد مولاي عاشقان
بي رخصتش هر آينه ، اذن دخول نيست
الله اكبر از تو كه الله اكبري
اي مادرپدر كه پدر را تومادري
زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول
با نام تو مدینه مدینه ست یا بتول
ای مردمی که زایر راز مدینه اید
آه اي مجاوران حرم حج تان قبول
اينجا كنار حجره ي پيغمبر خدا
آيينه خانه اي ست پر از تابش اصول
آيينه اي كه ماه در آن مي كشد نفس
آيينه اي كه مهر در آن مي كند حلول
دربین ماه های خدا چون تو ماه نیست
ای بین فصل هاي خدا بهترين فصول
اينجا نماز خانه ي مولا و فاطمه (س) ست
اينجاست خانه ي علي (ع) و خانه ي رسول
زهرا شدی که نام علی (ع) را علم کنی
پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی
يك عمر بود با غم و غربت قرین علي (ع)
آن قصه ي حسين و حسن بود و اين علي (ع)
وقتی ابوتراب شدی خاک پاک شد
تا زد به خاک بندگی او جبين علي (ع)
درخانقاه نوري و در كعبه چلچراغ
بر خاتم رسول رسولان نگين علي (ع)
آيينه اي برابر انسان و كائنات
آيين عشق و آينه ي راستين علي (ع)
شمشير حق كه چرخ زنان است و خطبه خوان
دست خداست بر شده از آستين علي (ع)
زهرا(س) نداشت بعد پدر جز علي (ع) كسي
احمد(ص) نداشت جز تو کسی همنشين ، علي(ع) !
اندوه بی شمار مرا ديده اي ، بيا
انسان روزگار مرا هم ببین ، علی (ع)!
دنیا چقدر تشنه ی نام زلال توست
هر ماه ماه آینه هر سال سال توست
شب گريه های غربت مادر تمام شد
زینب (س) به گریه گفت که دیگر تمام شد
امشب اذان گریه بگويد بگو، بلال
سلمان به آه گفت ابوذر تمام شد
طفلان تشنه هروله در اشک می کنند
ایام تشنه کامی مادر تمام شد
آن شب حسن (ع) شکست که آرام تر ! حسین (ع)
چشم حسین (ع) گفت : برادر! تمام شد
تا صبح با تو استن حنانه ضجه زد
محراب خون گريست كه منبر تمام شد
زاینده است چشمه ی زهرایی رسول
باور مكن که سوره ی کوثرتمام شد
باور مكن كه فاطمه (س) از دست رفته است
باور مکن حماسه ي حیدر تمام شد؟
زهرا (س) اگرنبود حدیث کسا نبود
زینب (س) نبود و واقعه ي کربلا نبود
شب آمده ست گريه كنان بر مزار تو
دریا شکست موج زنان در کنارتو
بعد از تو چله چله علي (ع) خطبه خواند و سوخت
چرخيد ذوالفقار علي (ع) در مدارتو
زينب (س) كجاست ؟ همسفر خطبه های خون
دنيا چه كرد بعد تو با يادگار تو
باران نيزه ، نعش غريبانه ي حسن (ع)
آن روزگار زينب (س) و اين روزگار تو
گل داد روي نيزه ، سرتشنه ی حسين (ع)
تا شام و كوفه رفت دل داغدار تو
تو سوگوار زينب (س) و زينب (س)غريب شام
تو سوگوار زينب (س) و او سوگوار تو
بعد از تو سهم آينه درد و دريغ شد
دست نوازش ي كه كشيدند تيغ شد
اي ناخداي كشتي درد - اي خداي درد
تنها تويي كه آمده اي پا به پاي درد
زين پيش درد و داغي اگر بود با تو بود
درد آشناي داغي و داغ آشناي درد
زان شب كه غرق خطبه ي چشم تو شد علي (ع)
مانند رعد مي شكند با صداي درد
شعر تو را چگونه بخوانم كه نشكنم؟
آخر بگو كه قصه كنم از كجاي درد ؟
اي قطعه ي بهشت ، غزلگريه ي زمين
با چشم خود سرود تو را هاي هاي درد
مگذار مردگان شب عافیت شویم
ما را ببر به آینه ی کربلای درد
تو آبروي داغي و تو آبروي اشک
تو ابتداي دردی و تو انتهاي درد
یوسف اگر برای پدر درد آفرید
زهرا (س) شكست و درد پدر را به جان خرید
ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو
آتش گرفت خیمه ی گردون ز آه تو
آیا چه بود قسمت تو غير درد و درد
آیا چه بود غیر محبت گناه تو
ساقي علی (ع) ست - كوثر جوشان حق تويي
ما تشنه ايم تشنه ي لطف نگاه تو
در چشم من تمام زمین سنگ قبر توست
گردون کجا و مرقد بی بارگاه تو
در کربلای چند شهید غمت شدیم
سربندهای فاطمه(س) بود و سپاه تو
از خانه ی تو می گذرد راه مستقیم
را هي نمانده است به حق - غير راه تو
دنيا اگرغدير تو را خم نكرده است
روح مدینه رد تو را گم نكرده است
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
چرخ زدم چه ناگاه ، نور شدم چه آسان
روح من از مدینه ست ، خاك من ازخراسان
کیست برابر من ؟ آن سوی مشعر من
کشته ی آن نگاهم در شب عید قربان
سنگ بزن كه در من آينه اي برويد
سنگ بزن كه در من شور گرفته شيطان
نذر دلم كن امشب سلسله الذهب را
چيست به غير زنجير سلسله هاي عرفان
دف بزنيد امشب ، با دل من بچرخيد
عقل بگو بچرخد ، عشق بگو بچرخان
اين تب ليله القدر يا تب عيد اضحي ست
اين شب عيد فطر است يا شب عيد قربان
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,547 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,142 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,616 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان