۰۱-۰۳-۹۳، ۰۳:۱۶ ب.ظ
غرقي اگر بودي در وسط دريا/ دود از سرت بلندمي شد
به باد شرطهمي گفتي: بلند شو! ديرم شده / وَ كمي بعد
دستگيرتمي شد كه:
چه جّرِثقيل / چه عزرائيل
چه فرو بروي/ چه نروي
و دريا براي تو فقط يك كلمه بود
شرطي نميشدي از فرطِ هر چه كه بشنوي از كف و صدف دريا
شيههي اسب
يا كه وزوز زنبور را
يا شده اي يا كهمي شوي/ يا كه نه اصلا
پس بروم من
خون خروس را بچكانم به روي ساحلِ اي دل غافل
قارچ قرمز برويد از كف دستت
كلافه شوي
بپري از خواب كه:
اين تيله ماركج كجكي / خط خطكيمي كند خوابهاي مرا
نه! / به اضافهي آري
به! / به اضافهي خوب
گوشت/ وَ پوست/ وَ كمي استخوانِ با دلبري درآميخته
فروشي نيست!
هم فندكي كه خريده ام از زندانيان بند نميدانم چند
هم اين كوزهي كه دارد جانمي گيرد از تصويري كه
به تحرير من درآمده
بهانه گيري ام ازحلقهي دست چپ ست نيست كه خوراك ماهي ها شد
دريا براي – جايِ همين طورغرق شدن هاست
كشتيهاي كاغذي از زود/ كمي زودتر
پستانكته از دست من افتاده در تهِ قبري كه براي خودم كنده ام
مي شنوم جيغ و ويغ تو را از تهِ گهوارهاي كه به شكل تختخواب
از آب درآمده
نيستم آنقدرها عجول وگرنه كه بيرون نميپريدم از ته سلولِ انفراديِ با تو
اقرارمي كنم كه شير شتر ديوانه اي خورده ام از دست مادرم
كه پدرت صد سال پيش تو را بر پشت آن
در رودخانه اي آتش زد كه اسم مرا روي آن گذاشته بودند
پاها ي شتري ام را قرض به هيچ آمدي پا به فراري نميدهم
صندلي ام را چرا نگذارم نوك كوهي
بودي اگر/ غرقي اگر بودي
دود از سرت بلند نميشد/ در وسط دريا؟
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز