۰۱-۰۳-۹۳، ۰۳:۱۱ ب.ظ
زنِ بار در کلکته هم که باردار بشود عاشق مرد لکنته ای شده یا نشده
اتفاقی ست که افتاده!
در بارانداز مردی که مست کرده فقط مست کرده در بارانداز
شتری که مادرش دو قلو زائید گفت من باید باز هم بار ببرم وَ خار قورت بدهم
بچه ی لُختی که از بیمارستان دزدیدند
پدرش هفت کفنِ پوسیده را بوسیده بود و گذاشته بود به حرّاج
اسم یکی از بچه های همسایه ی دست چپی ما ژوزف بود
از دیوار راست که بالا رفت
گنجشک ها داس به داس چکش به چکش متفرق شدند در بارانداز
- با بیضه ی روباهِ ماده چه کار داری دختر؟ گفت:
نمی شمرند اوّل می بُرند بعد با چرتکه یکجا حساب می کنند!
بچه های القاعده قاعدتاً اوّل خیلی بچه ماه بچه ماهی بوده اند
آب دماغ شان را قطعاً تمیز نمی کرده اند با پرچم های از رنگ و رو نرفته
از- رو نمی روند
یازده سپتامبر هنوز روی جوجه هایش خوابیده بود
من ندیده – نشنیده عاشقِ آن دو قلوها شده بودم
آدمِ عاشق نه ماسک می زند برای چیدن گل های شیمیایی شده
نه ضد عفونی می کند دست هایش را که جراحتی عمیق برداشته
مادری که بچه ندارد در آب جوش می خیسانَد بچه ای که ندارد
تا بر رؤیاهای فنر- فنری خنثی کند از تَه و تو نارنجک های اگر – مگری را
بچه شدن کار آسانی ست
مخصوصاً که زلیخا واری در لبنان دوقلو -دوقلو زائیده باشد
آه ! دوازده دوازده سپتامبر!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز