امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار محمد رضا ترکی
#41
خود را باید چقَدر کوچک بکند
بازیچه دست چند کودک بکند
مرغی که به گوشه قفس خو کرده ست
باید به پرنده بودنش شک بکند!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#42
شاعر بی نوا! بیا پایین
از برای خدا بیا پایین
خر شیطان مگر چه عیبی داشت
از خر واژه ها بیا پایین
تو چه داری درون کیسهّ خویش
بجز از ادعا ، بیا پایین
حافظ و مولوی و فردوسی
نیستی ، جان ما بیا پایین!
بر خر واژه های پوشالی
می روی تا کجا؟! بیا پایین
آخر و عاقبت ندارد شعر
جز جنون و جفا ، بیا پایین
تو برای نمونه خوب ببین
حال و روز مرا ، بیا پایین
از بلندای برج عاج خودت
بین مردم بیا...بیا پایین
شاعران پیروان شیطان اند
مگر اهل صفا...بیا پایین
بگذر از لفت و لیس چند نفر
کاسه لیس گدا ، بیا پایین
با طنابی که دور گردن توست
صندلی را بپا....!!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#43
حسی غریب می کشد این سمت و سو مرا
عطری نجیب می وزد از رو به رو مرا
خورشید رفته است و به دامان نشسته است
گرد و غبار قافلهّ آرزو مرا
پیراهنی نمانده که روزی بیاورد
حتی نسیم گمشده بویی از او مرا
یک تکه استخوان و پلاکی شکسته کو
زان پیکر غریب به خون خفته کو مرا؟!
در پایبوس سرخ کدامین زمین و مین
گل می کند شرارهّ این جستجو مرا...
***
در آستان بقعهّ دل ایستاده ام
اذن دخول می شکند در گلو مرا
ای ابر اشک وقت زیارت رسیده است
آخر مخواه این همه بی آبرو مرا
عطری شگفت در همه جا موج می زند
دیگر نمانده طاقت این گفتگو مرا...
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#44

ندیدم آتشی از نغمه هایت شعله آواتر
نمی بینی کویری از دل من باد پیماتر
دوباره می نشینی پیش رویم، ساکت و غمگین
و من گم می شوم در وسعتی از وهم زیباتر
بگو در وسعت تنهاییت مانند من هرگز
کسی را دیده ای در خویشتن تنها و تنهاتر؟
من امشب از خودم هم رفته ام، هرگز نمی یابی
کسی را این چنین در بی شکیبی ناشکیباتر
میان این همه بی راهه و راهی که می بینی
یکی ما را به شهری می برد لبریز رویاتر
همان راهی که روزی تکسوارانی شگفت ، از آن
گذر کردند و شد از خونشان دامان صحرا ، تر
حقیقت همچنان در بازی خورشید با ابر است
که گاهی می شود پیدا و پنهان...گاه پیداتر
زبان دیگری باید برای گفتگو با تو
که باشد واژه هایش از خود آیینه گویاتر
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#45
لابه لای خاطرات و عکسهای رنگ باخته
در کنار ساعتی که زنگ مرگ را نواخته،
آن طرف...میان قاب عکس مانده در غبارها
چهره ای ست کودکانه با تبسمی گداخته
کودکی که سهم او همیشه از قمار سرنوشت
طعم باختهای برده بود و بردهای باخته
کودکی شبیه من ، شبیه تو ، شبیه هیچ کس
مثل نقشهای مبهمی که ابر و باد ساخته...
زندگی برای ما همیشه صعب بود و سهمگین
مثل رقص مرگ در میان تیغهای آخته
گاه دل سپرده ایم ، صادقانه ، مثل مرغ عشق
گاه دل بریده ایم ، بی بهانه ، مثل فاخته
کاش آشنا نمی شدیم ... یا جدا نمی شدیم
کاش می شناختیمت آی... حس ناشناخته!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#46
شعر گاه آخرین بهانه می شود
برای زیستن
همدمی برای لحظهّ گریستن
شعر گاه سنگری ست
گاه خنجری
شعر نیز روسیاه یا سپید می شود
شعر هم شهید می شود!

کاش شعر من جوانه ای شود
بر درخت بی بهار...
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#47
حرفهای ساده و ملایم نسیم هم
وقتی از کنار بوته های خار
از میان سیم های خاردار
بگذرند ،
تلخ و مبهم و گزنده می شوند
مثل شعرهای من که از میان دوزخ دلم
گذشته اند!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#48
گاه آن چنان که تکدرخت پیر
می شکوفد و جوانه می کند
یا که تخته سنگ تشنه
جویبار کوچکی روانه می کند
از میان جان خود شکفته ام
شعر تازه گفته ام...
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#49
سایهّ سبز بید در یک دشت...
سایه یعنی امید در یک دشت
مرد با واپسین نفسهایش
همچنان می دوید در یک دشت
آه غیر از سراب و دود نبود
سایه هایی که دید در یک دشت
تشنگی بود و... باد تاول خیز
صیحه ها می کشید در یک دشت
لحظه ای بعد بر زمین افتاد
پیکر یک شهید ....
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#50
بر بستری که عطر نفسهای تو را دارد
آسوده به خواب می روم
حتی وقتی شمشیرهای آخته
بر من تاخته باشند...
...
از بی راهه حرکت کن
راهها
گاه به مقصد نمی رسند
واحه در واحه بگذر
از دشتهایی که مثل من تشنه اند
اگر خدا بخواهد
تار عنکبوتی پناه عصمتت می شود
و تو را
از چشمان آلوده نگاه می دارد
اما آن کبوتر تنها
که بر آستان غار آشیانه بسته
بی گمان دل من است
که برای تو پرپر می زند!
...
مهار شتر را رها کن
بگذار او تصمیم بگیرد
که بوی گلهای صحرا و رایحهّ عشق را
خوب می شناسد،
هر جا فرود آمد
خانه عشقمان را می سازیم!
...
حیران ِ سمت و سوی قبله چرایی؟!
نگاه کن نسیم عشق از کدام سمت می وزد؟!
...
مرا که از تب آسمان می لرزم
در آغوش بگیر
"با من سخن بگو..."
گاه از جهل بوالحکمان و التهاب زمین و آسمان
تنها می توان به نماز و عطر تن تو پناه برد!
در نوازش های تو
رازی است
که نرما و گرمای دست مادری گم شده را
به یاد یتیم صحرا می آورد!
...
تمام آیه های من
سورهّ نساء است
اما احسن القصص
نگاه عاشق توست!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,639 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,178 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,687 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان