امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار نیما یوشیج


[b] داستانی نه تازه
شامگاهان که روئیت دریا
نقش درنقش می نهفت کبود
داستانی نه تازه کرد به کار
رشته ئی بست و رشته ئی بگشود
رشته های دگر برآب ببرد.
اندرآن جایگه که فندق پیر
سایه درسایه برزمین گسترد
چون بماند آب جوی ازرفتار
شاخه ئی خشک کرد و برگی زرد
آمدش باد و با شتاب ببرد.
همچنین درگشاد و شمع افروخت
آن نگارین چربدست استاد
گوشمالی به چنگ داد و نشست
پس چراغی نهاد بر دم باد
هرچه ازما به یک عتاب ببرد.
داستانی نه تازه کرد، آری
آن ز یغمای ما به ره شادان
رفت و دیگر نه بر قفاش نگاه
از خرابی ماش آبادان
دلی از ما ولی خراب ببرد. !
فروردین ماه سال۱۳۲۵
[/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[b]جوی می گرید

جوی می گرید ومَه خندان ست
واو به میل دل من می خندد.
برخرابی که برآن تپه بجاست
جغد هم با من می پیوندد.
وزدرون شب تاریک سرشت
چشم ازمن به نهان
سوی من می نگرد.
زهره اش نیست که دارد به زبان
گریه ازبهرچه می دارد ساز
با وفای من غمناک مباش
رفته از گریه نمی آید باز.
ازغم آلوده ی این خانه به در
گریه ی گم شده ات
راه خود می سپرد.
جوی می گرید ومَه خندان ست
با صفابخش دم اردیبشت
بر عبث برسراین پنجره من .
۲۹اردیبشت ماه سال ۱۳۲۷
[/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:


[b]جغدی پیر

هیس ! مبادا سخنی، جوی آرام
از بَر درّه بغلتید و برفت
آفتاب ازنگهش سرَد به خاک
پرشی کرد و برنجید برفت.
درهمه جنگِل مغموم، دگر
نیست زیبا صنمان را خبری
دل ربائی ز پی استهزا
خنده ئی کرد و پس آنگه گذری.
این زمان بالش درخونش فرو
جغد برسرسنگ نشسته ست خموش
هیس ! مبادا سخنی، جغدی پیر
پای در قیر به ره دارد گوش.
جنگل کلارزمی شهریورسال۱۳۲۰
[/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:


[b]تلخ

پای آبله زراه بیابان رسیده ام
بشمرده دانه دانه کلوخ خراب او
برده بسربه بیخ گیاهان وآب تلخ
دربررخم مبند که غم بسته بر درم
دلخسته ام به زحمت شب زنده داریم
ویرانه ام زهیبت آباد خواب تلخ
عیبم مبین که زشت و نکو دیده ام بسی
دیده گناه کردن شیرین دیگران
وزبی گناه دلشدگانی ثواب تلخ
درموسمی که خستگی ام می برد زجای
با من بدارحوصله بگشای درزحرف
اما درآن نه ذرّه عتاب و خطاب تلخ
چون این شنید بر سر بالین من گریست
گفتا« کنون چه چاره ؟» بگفتم «اگررسد
باروزگارهجروصبوری شراب تلخ »
آبان ماه سال ۱۳۲۷
[/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[b]با غروبش

لرزش آورد وخود گرفت و برفت
روز پا در نشیب دست به کار
درسرکوه های زرد و کبود
همچنان کاروان سنگین بار.
هر چه با خود به باد ِغارت برد
خنده ها قیل وقال ها در ده
برد این جمله را وزو همه جا
شد غمین و خموش و دزد زده.
دیدم زدستکِاراوکه نماند
در تهیگاه کوه و مانده ی دشت
هیکلی جز به ره شتاب که داشت
جوی آرام آمده سوی گشت.
یک نهان ماند لیک و روزندید
با غروبش که هرچه کرد غروب
وآن نهان بود، داستان دو دل
که نیامد به دست او منکوب.
پس از آنی که رخت برد به در
زین سرای فسوس هیکل روز
باز آنجا به زیرآن دو درخت
آن دو دلداده، آمدند به سوز.
فروردین ماه سال ۱۳۲۳
[/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[b]از دور

جوی می خواند دردّره خموش
با مه آلوده ی صبحی همَبر
گوئیا خانه تکانی نهان
ریخته برسراوخاکستر.
گلّه می گردد با نالش نای
گوئیا طوق گشوده ست افلاک
بگسسته ست ازآن هردانه
می رود غلت زنان برسرخاک.
هرچه آن هست که هست و« مخرّاد»*
می نماید به برم چون قد دوست
لیک افسوس ! به راه استاده
به فریبی و دلافسای من اوست.
با من او مانده زبان بگرفته
تا کنم با قد اومانندش
چون زدورش نگرم از نزدیک
بگشاید به رخم لبخندش.
خرداد ماه سال ۱۳۲۶
*مخرّاد :درخت جنگلی
[/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
انگاسی

خواست انگاسی ابله که به ده
زود تر برگردد از جای رمه.
بی خبر از ره دوراندیشی
زرفیقان همه گیرد پیشی.
دید کان ابرسبک خیزترک
از خر اوست بسی تیز ترک
ازفرازکمرکوه بلند
جست و پا بر سر آن ابرافکند.
.
بعد چون شد، نه به کس مکتوم ست،
من نمی گویم و پُرمعلوم ست
بینوا شوق سواری بودش
شوق، ره سوی عدم بنمودش
هرکه برگشت به ده از ره گشت
اوزدهِ رفت ودگر بازنگشت
زود می خواست به مقصود رسید
تا ابدچهره ی مقصود ندید
ابلهی را هم ازاین سان سختی ست
فکر ابله،سببِ بد بختی ست .
آنکه نا بیند نزدیک به خویش
نتواند که بود دور اندیش.
۲۸ مهر ۱۳۰۷
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:


[b]پدر انگاسی

نگو نشناخت انگاسی پسر را
بپرسیدش نشانی پدر را
کشیدشدر بغل کای نور دیده
منت باشم پدر وزره رسیده .
بگریید آن پسر ابله تر از او
که: گر تو گم شوی ای باب دلجو
کس نشمناسدم در بین مردم
بمانم بی نشان وتا ابد گم!


۱۹ آذر ماه ۱۳۰۸
[/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:


[b] فرزند انگاسی
این شنیدستی که انگاسی پی فرزند خویش
زد گریبان چاک، راه جنگل و صحرا به پیش
یافت او فرزند را بر را،لکن در چهی،
خواست بیرونش کشد،می کرد عقلش کوتهی.
هر که چیزی گفت آن خود رأی از او باور نکرد
تا که تنها در بیابان ماند و شد در چاه فرد
بر گلویش ریسمانی بست وخود بر شد زچاه
پس کشید آن ریسمان چندی به زحمت روی راه

(بینوا طفلی که شد خصمش ز نادانی پدر)
“آه طفل من”به سر کوبید مشت، آن خیره سر
مدعی باور ندارد کان سیه کاری چه بود
بر مصیبت های آن بی فهم انگاسی فزود
گر چه سعی و استقامت، شرط می باشد به کار
بی بصیرت، کی توان شد جز به ندرت، کامکار؟


لاهیجان.۲۵ دی ماه سال ۱۳۰۸
[/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[b][b]میرداماد[/b]

میرداماد شنیدستم من
که چوبگزید بُنِ خاک وطن
بر سرش آمد واز وی پرسید
ملک قبرکه: «من ربک؟ من»
میربگشاد دو چشم بینا
آمد از روی فضیلت به سخن:
«اسطقسی¬ست » بدوداد جواب
اسطقساتِ دگرزومتقن.
حیرت افزودش ازاین حرف، ملک
برد این واقعه پیش ذوالمَن
که « زبانِ دگراین بنده ی تو
می¬دهد پاسخ ما درمدفن.»
آفریننده بخندید وبگفت:
« توبه این بنده ی من حرف نزن
اودرآن عالم هم زنده که بود
حرف¬ها زد که نفهمیدم من.» !»



لاهیجان۱۶اردیبهشت ماه سال۱۳۰۹ [/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,642 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,180 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,700 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
3 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
d.ali (۲۷-۰۷-۹۶, ۱۱:۰۴ ب.ظ)، !!Tina!! (۰۳-۰۸-۹۶, ۱۰:۲۶ ب.ظ)، taranomi (۲۹-۰۷-۹۶, ۰۴:۵۱ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان