امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار | پونه ندایی
#21
باور نمی کنم
[b]دوستت دارم راجور دیگری بنویس .[/b]
[b]این صراحت بی جان حال مرا به هم می زند .[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
با گریه آبش دادم
[b]نیامدنت بوی نرگس می دهد [/b]
[b]و باغچه ای که با گریه آبش می دادم ،[/b]
[b]حالا عطر پاییز به خود گرفته است . [/b]
[b]از دیوارهای دلم بوی خون بیرون می زند .[/b]
[b]بی تابم ![/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
هیچ
مگر از زندگی چه می خواست
جز شانه مردی برای تحمل اشکهایش ؟
همه آسوده بخوابند ؛
او از جاده های نامهربان گذشت
و هیچ مردی ندانست
از گریه تا گناه چقدر فاصله ست !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24


انتظار
صندلی در جاده منتظر است .آفتاب می آید و می رود .
باران می آید و می رود .
برف می آید و می رود .
اما تو نه از جاده می آیی ، نه از قلب من می روی !!!

تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
[b]تراشِ دستهایت

وامدار زیبایی ست

و انگشتانت شرابِ نور را هم می زنند

با موسیقی نگاه

و آوازِ احساس

تا خمخانه آسمان رنگِ سرخ گیرد

دست های تو در گردن ِ شعر می پیچد.[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
وقتی دیدمت
دوباره به دنیا آمدم
وقتی بوییدمت
پر از شکوفه شدم
وقتی شناختمت
مرگ آخرین چیزی بود
که از قلبم سر می رفت ...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
[b]باز عشق،
باز پنجره،
باز انتظار...
یاسها را برای تو می چینم.
روی شعری که برای تو گفته ام.
شعر بوی یاس می گیرد،
اما که ببوید؟
که بخواند؟[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
يک اشاره راه

تا نگاه
يک اشاره راه بود
و من در آستانه شکستم
درها که بسته شد
چهار انگشتم در جيغ لولا ها گم شد
حالا
فلم سياه درد را مي چرخانم
دفتر را به عمق خاطره مي کاوم
تا گوري براي نگاهت بگشايم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
از سوي پنجره

آن گاه که از سوي پنجره مي آمدي
پرواز پرنده از مشرق پرده پيدا بود؟
چراغ سپيده در چارچوب روشن بود ؟
صورت برگ بر شيشه مي ساييد
و سايه ي گام هاي عابر
بر شنزار جاده چسبيده بود ؟
از سوي پنجره مي آمدي
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
خوشا به حال آن انار
که عطسه مي کند
بر اين درخت خشک
و خنده مي زند
به باغبان نور
خوشا به حال او
که از فراز سايه ها
سرخ مي شود به روي باغ
تو نيستي انار خنده زن
که عطسه هاي تو
حساب دارد و کتاب
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,642 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,183 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,703 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان