امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار | پونه ندایی
#41
بيهوده


گلوی پنجره

از سرفه های باد
شکست
تو قصد سفر از این خانه ی بی درگاه نداری ؟
بغض در بغض گلوگاه فردا چرا می ریزی ؟
به خاک سرزمینم سوگند
باد تخم مهر را بیهوده پراکند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#42
ادعا


گلوی شبم را

تیغ نورافشان ادعا برید
مگر چه عیبی داشت
کنار سیاهی ملموس واژه ها
دراز شویم
و پیراهن شب زده مان را هم
در نیاوریم
تا کی طنین منم های روزنما
تا کی ؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#43
خوشا به حال تو


آفتاب و باد نیستی

تا با برگ ها رقص یده باشی
شعر و شعور نیستی
تا بر برگ ها نوشت ه باشی
تو تنها چارچوبی
که حس باغ را
در کشل هندسی
قاب گرفته ای
اما بازهم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#44
کريستين ديور

روحمان بوي ناگرفته است
و از عطر سپيده بر تنمان
اگر جستجو کنيم
بوي کريستين ديور ، تامي گرل ، آزارو و آديداس مي خيزد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#45
بالهاي گمشده


سلام
اي اجاره نشين تابستان
زود مهلت تمام مي شود
و تو بايد به خانه ي پاييز کوچ کني
من رف پرنده را نمي فهمم ديگر
مگر نه اين که پرواز بر فراز عشق ممنوع است
پس فانوس را براي چه مي خواستي ؟
آسمان تاريک تر از آن است
که بالهاي گمشده را پيدا کني
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#46
چيزي ننوشتم

دوستان
من 90 روز چيزي ننوشتم
شايد شما نام مرا فراموش کرده باشد
داستان از اين قرار است
پرنده را باد برد
دفتر را خواب برد
قلم را سکوت برد
و تمام اين ها تقصير چاقو بود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#47
مادر

مادرم خياط است
او همه چيز مي دوزد
انگشتانش را هم به روزگار دوخته است
و شانه هايش رابه بار آن
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#48
فانوس

فانوس
تو را باد شکست
يا سرماي بيرون در ؟
او را هرگز به خانه راه ندادند
و يک روز شايد
آويزانگاهش سست شد
و باد پيچيد
سرما هم در گرفت
فانوس خاموش شد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#49
غروب

غروب در چشمان تو بود
وقتي به دريا فرو مي رفتي
اکنون منم
طلوع بيهودگي
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#50
صدا

صداي تو
از پشت پنجره ها
از دريچه هاي مست نه چندان رها مي آيد
صداي من
از لاي دفترها
شايد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,642 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,182 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,703 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان