ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بيهوده
گلوی پنجره
از سرفه های باد
شکست
تو قصد سفر از این خانه ی بی درگاه نداری ؟
بغض در بغض گلوگاه فردا چرا می ریزی ؟
به خاک سرزمینم سوگند
باد تخم مهر را بیهوده پراکند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
ادعا
گلوی شبم را
تیغ نورافشان ادعا برید
مگر چه عیبی داشت
کنار سیاهی ملموس واژه ها
دراز شویم
و پیراهن شب زده مان را هم
در نیاوریم
تا کی طنین منم های روزنما
تا کی ؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
خوشا به حال تو
آفتاب و باد نیستی
تا با برگ ها رقص یده باشی
شعر و شعور نیستی
تا بر برگ ها نوشت ه باشی
تو تنها چارچوبی
که حس باغ را
در کشل هندسی
قاب گرفته ای
اما بازهم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
کريستين ديور
روحمان بوي ناگرفته است
و از عطر سپيده بر تنمان
اگر جستجو کنيم
بوي کريستين ديور ، تامي گرل ، آزارو و آديداس مي خيزد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بالهاي گمشده
سلام
اي اجاره نشين تابستان
زود مهلت تمام مي شود
و تو بايد به خانه ي پاييز کوچ کني
من رف پرنده را نمي فهمم ديگر
مگر نه اين که پرواز بر فراز عشق ممنوع است
پس فانوس را براي چه مي خواستي ؟
آسمان تاريک تر از آن است
که بالهاي گمشده را پيدا کني
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
چيزي ننوشتم
دوستان
من 90 روز چيزي ننوشتم
شايد شما نام مرا فراموش کرده باشد
داستان از اين قرار است
پرنده را باد برد
دفتر را خواب برد
قلم را سکوت برد
و تمام اين ها تقصير چاقو بود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
مادر
مادرم خياط است
او همه چيز مي دوزد
انگشتانش را هم به روزگار دوخته است
و شانه هايش رابه بار آن
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
فانوس
فانوس
تو را باد شکست
يا سرماي بيرون در ؟
او را هرگز به خانه راه ندادند
و يک روز شايد
آويزانگاهش سست شد
و باد پيچيد
سرما هم در گرفت
فانوس خاموش شد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
غروب
غروب در چشمان تو بود
وقتي به دريا فرو مي رفتي
اکنون منم
طلوع بيهودگي
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
صدا
صداي تو
از پشت پنجره ها
از دريچه هاي مست نه چندان رها مي آيد
صداي من
از لاي دفترها
شايد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت