ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
ريسمان
سايه هاي واژگون قوم هايت
بر سينه ي دريچه مي لغزد
و درد که شباهنگام
در فلبم پيچيده بود
ريسماني مي شود تا با آن
خود را از چشمانت بياويزم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
باغ بي احساس
هر قدر به پنجره نگاه مي کنم
طرح درخت کمرنگ مي شود
و طرح بازوان گشوده اش
و طرح گلهاي گنجشک بر شانه ا ش
همه در غروب نگاهم رنگ مي بازد
و خطوط چشمانم اگر بماند
يادبود جستجوي چراغ است
به درگاه باغ بي احساس
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
گلهاي آبي
بازهم از آستانه گذشتي
و نگاهم به تعداد قدم هايت تکرار شد
وقتي به چشمانم بازگشتم
گوچه دراز شده بود
و من بر درگاه چسبيده بودم
گلهاي آبي
از چادرم پرواز کرده بودند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
باور زندگي
گل مي کاري
آب توي حلقش مي ريزي
آفتاب بر صورتش مي پاشي
انگشتانت را در طرح نوازش ي دورش مي پيچي
و با صدايت
پرندگان آواز را بر پيشاني اش پرواز مي دهي
قلب گل از باور زندگي رنگ مي گيرد
گلدان را توي ايوان مي گذاري
و باد
رنگ گل را مي برد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
آه
روزهايي که خنجر ريز رفت
از غلاف تهي چه مي توان کشيد
جز آه خفيفي نيم سوز
که در پشت لب هاي بسته فرو بنشيند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
نگاه شيشه اي ات
از ديوارهاي دلم مي گذرد
فرو مي ريزم
از خوشه هاي شراب ساز
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
نشانه
از تمام کوچه هاي شب که بگذري
يک ستاره نيست
تا خيال کني
در آسمان
نشانه اي از آن توست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
اشاره هاي باران
پاييز
چشم تو را
مثل برگ آورد
روي دست هايم انداخت
و من با اشاره هاي باران رفتم
تا انگشتانم را زير برگ ها پنهان کنم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
عطر رويا
خسته ام
از جستجوي پنجره
از تاريکي چشمان اين همه مردم
که نور و دريچه را گم کرده اند
خسته ام
به خدا
عطر رويا از تن آدمي نمي رود
ولي کو
دماغ تماشاي آسمان
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
مفهوم پرده
می روی
پنجره را می بندم
پرده را تا انتهای دید می کشم
پس از تو
چشم انداز
مفهوم پرده می دهد
و دریچه
لبخند زندانی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت