دفتر اشعار| ژیلا راسخ

[Ar.chly]

عبورممنوع

عبورممنوع

درمن زنی ست

عقیم کرده احساسش را ...

مبادا از خط سرخ ،

گریزی به دنیای زنانـ ـگی اش بزند

و........

خطوط مرزی عبور ممنوع را

بشکند!

[Ar.chly]

حافظ میفرماید:

دست ما کوتاه و خُرما برنخیل

************

عمرمـــا کوتاه وُ دنیـــا هـــم،بخیل

درپـی امیال خـــود، تا کـــی ذلیل

گرچه هر روز از پی شب می رود

لیک خوبــی مانَد ومــا هـــم،رحیل

**************************

شب گمانــم،مانده در گیسوی تو

مــاه مـن مانَــد ، رخ دلجوی تو

بازخــورشید در طلــوع هر پگاه

عــاشقی مانَـد، که آیــد ســوی تو

(از مجموعه ی دفترتنهایی)

[Ar.chly]

شوق دیدار

شوق دیدار

شوق ديدار تو مي ســــــــوزد همه شام مرا

برده اين دل واپسيـــــــــها صبر و آرام مرا

این چنین دلواپسم از دوری واز رنج تو

تلخی هجرت بسوزاند همه اوقات و ایّام مرا

مدتّي اين مسـتي ام از اين ميِ انگور نيست

ياد تو پر كرده هر شـــــــــب قامت جام مرا

باده نوشی هم چو مستان شرط نیست

داده ای بر باد و برخاکم نشاندی تو سر انجام مرا

شهره ي شهرم ، نصيبم عشق و بدنامي شده

عاشــــــقي كردم كه برده صــــولت نام مرا

من شدم بدنام در کوی عزیزانم چرا؟

طبل رسوایی وبد نامی زدی هر بام تو نام مرا

غزلی از"ر-امید"و"ژیلاراسخ

[Ar.chly]

فاصله ها

"1"

تو از این فاصله ها درحیران

ومن ازبودن خــود ،روگردان

من به زنجیـر اسـارت بسته

تو به تقصیر منی در هجران

"2"

-

درون سینه ام بغض است وطوفان

نشسته ســـردی مهــرت فــراوان

خداوندا....... بمن صبری عطا کن

که دردم از فراق و ،نیست درمان

[Ar.chly]

غم غربت

غم غربت

خوشا آن دم که با یاران به عشوه ناز می کردم

به مژگان صف آرایـــم چنین اعــــجاز می کردم

چو مینایی نگین بر دست دلداران سیمین بر

غزل می خواندم میخانه را دمساز می کردم

دل سرگشته از پیمانه ی ساقی چو می شد مست

سخن از غصّه ها چون قصّه ای آغاز می کردم

بهـــــــاری می شدم با بلبلان وقـــمریان باغ

ترانــــه با نوای کوهساران ســــاز می کردم

بگو "راسخ " تو با یاران غـــم دیرین غربت را

که چون افسانه ی دل را به عشوه باز می کردم

[Ar.chly]

فریاد

داد از دل و داد از دل

فریــــــــادِ هزار از دل

فریــــــــادِ وفغان از دل

دل خاک نشینـــــم کرد

بیمار و اسیـــــرم کرد

با چشــــــــم سیاه تو

پیـــمانه ز پیـــمانه

مستانه و مســـــتانه

مِیْ نوشم و مِیْ نوشم

از جام مِــــیْ عشقت

یک جرعه بــــده مارا

مِیْ نوش کنم من نوش

تا بر در کــــوی تو

صد بوســـه زنم بوسه

لب بوسم و جان نوشم

ای داد ز چشـــــم تو

بیداد ز خشـــــم تو

وا حسرت و واحسرت

بر دار شـــــدم از دل

بربـاد شــــــدم از دل

من مرده شـــــدم مرده !

فریـــــــاد و وا فریــــــاد

فریـــاد و فغان فریـــاد!!!

بهر نمازش که وضـــــو می کنـــم

هر طرفی قبـــله ز او می کنـــم

تسبــــیح وســــجّاده ام او می شود

حمد وثنـــای دلم او می شود.........

[Ar.chly]

فردا

کفش هایم راه می روند

درخوابی که ،بیدارست و.....

تعبیر می کند

خواب هایی که

(فردا) ......

برایم تدارک دیده است!

(از مجموعه ی دفترتنهایی)

[Ar.chly]

قطره باران

وقت مردن ...

جسدم غسل دهید

غسلی از طعم گناه

جسدم خاک کنید، لای انبوه جهالت

جسد یک زن را ، جسدم بوی تعفن دارد

بوی نِقمت دارد

بویی از نا مردی !

بویی از حسِّ یه احساس قبیح

جسدم غم دارد

نفرت و شیون و ماتم دارد

کفنم را بنگارید به یک جمله ناب:

" قطره باران بودم که به دریا نرسید"

[Ar.chly]

لیلی شدن

گناه عاشقی پای شما نیست

دل غمدیده هم سهم شما نیست

من از لیلی شدن ترسی ندارم

ولی مجنون شدن کار شما نیست

[Ar.chly]

مرا حالا بباد آور،نه برسنگ مزارم

چــو برگی خشک، گشته روزگارم!

*********************

"قفسی"

وقتی دلت....

مال کسی نیست

فریادت تو گلو مونده وُ

هم نفسی نیست

وقتی خدا خدا می کنی

تو خلوت.....

می بینی همه گرفتارندو

کسی به کسی نیست

میگی آ..خدا....

مارا ببر، پیش خودت

اینجا دلم، بجون خودت

قدِ هیچ....

قفسی نیست!

(ازمجموعه ی دفترتنهایی)