۲۶-۰۴-۹۴، ۱۲:۴۸ ب.ظ
تا رها سازم سرودم را
عشق را آیینه كردم
در دل آیینه تصویری ندانم از كجا
رویید
جان شكفت از شوق دیدار و سرودم را
در شكوه سبز آینه رهاتر كرد
ای نگاه تو نسیم نور
انتظار ساقه را پیغام روییدن
ای تماشا ! ای طنین دور
دیده را در راه تاریك عطش ها
صبح نوشیدن
خسته از دیدار خویش ام باز كن
در تنم جوبار گرم خواب را
شایدم بیراهه ی رویا دهد
جلوه های روشن محراب را
شاید از شوق نیایش دست ها
از تنم پرواز گیرد سوی تو
شاید آن قندیل های سز تاب
شعله در من ریزد از جادوی تو
باز كن پیوند مژگان ها كه رود
در دل نیزار ها جاری شود
مردم چشم مرا بنواز تا
نقطه ی پایان بیزاری شود
در شكوه سبز آینه رهاتر شد
تا سرود من
جنبشی افتاد بر تصویر
فاصله ای باز كرد
از من جداتر شد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...