امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| یدالله رویایی
#21
تا رها سازم سرودم را
عشق را آیینه كردم
در دل آیینه تصویری ندانم از كجا
رویید
جان شكفت از شوق دیدار و سرودم را
در شكوه سبز آینه رهاتر كرد
ای نگاه تو نسیم نور
انتظار ساقه را پیغام روییدن
ای تماشا ! ای طنین دور
دیده را در راه تاریك عطش ها
صبح نوشیدن
خسته از دیدار خویش ام باز كن
در تنم جوبار گرم خواب را
شایدم بیراهه ی رویا دهد
جلوه های روشن محراب را
شاید از شوق نیایش دست ها
از تنم پرواز گیرد سوی تو
شاید آن قندیل های سز تاب
شعله در من ریزد از جادوی تو
باز كن پیوند مژگان ها كه رود
در دل نیزار ها جاری شود
مردم چشم مرا بنواز تا
نقطه ی پایان بیزاری شود
در شكوه سبز آینه رهاتر شد
تا سرود من
جنبشی افتاد بر تصویر
فاصله ای باز كرد
از من جداتر شد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
ماورای روشن آینه را
سایه ای آشفته كرد از دور دست
پر زد از اقصای آن دشت زلال
دختر تصویر را درهم شكست
شكوه ای بیدار شد در پوستم
اندهی لغزید روی دستهام
آه ! اگر باز آشنا می آمدم
آن خیال خالی رویای خام
روزنی خندید و آوار صدا
آستان نور را لبریز كرد
یك دهان باز در متن غبار
طعنه ای را خواند
ای آزرده مرد
مانده ای بس در خم بیراهه مشتاق نگاه مهربان سنگ
در اشاره های گرم آفتاب و رنگ
در زبان بوته و تصویر مانده
خط هر سودا ! خطا خوانده
با كدامین مژده رویا گرم می داری ؟
خشكسار اشتیاقت را نهال وعده می كاری ؟
رو سرودت را به مهر آب ها بسپار
اینجا همزبانی نیست
قصه ی پاك نوازش را به دست خواب ها بسپار
اینجا مهربانی نیست
با وزش های دراز آه من
آینه ام چون غروبی تار شد
دست بردم تاغبارش بسترم
طعنه ای باز ن میان بیدار شد
ای به جان خاموش
ای به تن خسته
دیرگاهی چشم بر نقش سحر بسته
دور را پاییده چون گوش خروس صبح
خوانده ناهنگام با هر بانگ كز دور آشنا اید
هی به خود بسپار بسیار گفته : شب نمی یاید
آرزو گم كرده ای بس مانده حیران : از چه جویی
با كه پویی راه
با سر سودایی خود در كلاف دیگران گم
روزگاری تاج خونین كرده از منقار دوست
با كوبیده به بام روشن همسایه : كان گم كرده اوست
اینك از این آینه در این خلیج ساكن و آرام
با كدامین دختر تصویر رویا گرم می داری ؟
خشكسار اشتیاقت را نهال وعده می كاری ؟
با تپش های دل تو هیچ دل را گرمی پرواز نیست
هیچ كس با دیگری دمساز نیست
یكدم از چشمم قطار روزها
چون تبی تابید و چون دودی گذشت
در تنم هر چه زمان بود ایستاد
چهره ام سیراب سال و ماه گشت
پیر گشتم چون زمین دیر سال
پیری صد ریشه در من می دمید
لحظه ای با هر چه ماندم ناشناس
نبض من در قرن دیگر می تپید
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
تا نسوزم در حریق خون خود
باز شد در گوشتم سیلاب خواب
خواستم عریان شوم از خویش باز
بامگی از آیینه می دادم خطاب
های خواب آلود عابر زینهار
بی خبر بر پله های خواب پا مگذار
كه دیار وحشی رنگ است آنجا
كه به چشم كس نجوشد انتظار تو
كه تپیدن های دل ها زمزمه ی سنگ است آنجا
قصر ها آوار گشته
فصل ها بیدار گشته
زینهار
شهر رویا دیر گاهی شهر خاموشی است
آشنایی هاش آغاز فراموشی است
در من این فریادها از چیست باز ؟
چیست می پیچد به ساق نرم خواب؟
در سكون پرده هایم اضطراب ؟
ناخنی هشیار افسون می كند
شط تاریك ستون پشت من
یا فشار گرم دستی می برد
خواب هذیان برده انگشت من
باز گرد ای دیر مانده بر سر اوهام
ریگ باران دیده و پا خورده ی آن بركه گوهر نیست
وهم را پیش از تو ای بسیار كاویدند
جستجوها را به غیر از جستجو پایان دیگر نیست
گر سراغ عشق می خواهی
بالشی سنگی است در ویرانه های گم
رهروان خسته را مژده دروغ یكدم آسودن
آه بیوده ست
مهر ورزیدن
با كسی بودن
رنج بردن را به رنج دیگر آلودن
راستی را چیست عشق آموختن
حیله ای بر حیله های زندگی اندوختن
سوختن
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
از تو سخن از به آرامی
از تو سخن از به تو گفتن
از تو سخن از به آزادی
وقتی سخن از تو می گویم
از عاشق از عارفانه می گویم
از دوستت دارم
از خواهم داشت
از فكر عبور در به تنهایی
من با گذر از دل تو می كردم
من با سفر سیاه چشم تو زیباست
خواهم زیست
من با به تمنای تو خواهم ماند
من با سخن از تو
خواهم خواند
ما خاطره از شبانه می گیریم
ما خاطره از گریختن در یاد
از لذت ارمغان در پنهان
ما خاطره ایم از به نجواها
من دوست دارم از تو بگویم را
ای جلوه ی از به آرامی
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذت نادر شنیدن باش
تو از به شباهت از به زیبایی
بر دیده تشنه ام تو دیدن باش
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
زیرا خلاصه ی تن تو در انگشت های كپسولی است
كه من خلاصه می شوم
وقت جنون پوستی ارتباط
هربار
كه این كلید بار گشودن دارد
و در كنار این عصب مستعار
صد شیرخواره رشد طبیعی شان را
با یاد زانوان و از یاد می برند
در زانوی تو
چهره ی یك شیرخواره تا ابد
بی رشد مانده است
وقت جنون پوستی ارتباط
باغ مثلث تو
منظومه ی سیاه كلاغان را
از قله ی سپیدار
پر می دهد
منظومه ی سیاه تو
پرواز هوشیار كلاغان است
وقتی خلاصه می شوم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
از ترس بودم
از شرم بودم
از سایه ی كنار تو بودم
دست من از سكوت پهلوهایت بود
و آن مایع تپنده ی محبوس
از پله های مردانه بالا می رفت
وقتی كه در فضای عظیم ترس
در لثه ی كبود تو دندان های دیوانه ام را
كشف كردم
چون برج كاه سوختم
و لثه ی تو احتضاری حیوانی داشت
ماه برهنه حاشیه ی شن گریست
و مایع حیات ، مرا برد
از ترس بودم
از شرم بودم
از فرصت تمام شدن
از حیف ، از نفس بودم
وقتی كه پر
در ناف نور گذر می كرد
گفتی تمام منظره هایت را
پرت كن
اما من
باغی در آستان زمستان بودم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
در كوچه های شن بی دیوار
با نام كوچه های بسیار
بسیار می دویدم
فریادم از تأنی تا می شد
در تای مهربان دفتر ها
و راهم از عروسك های نور
جشن درختكاری بود
كز شعله های گردن هاشان
از گردن های شعله ای
دست و پرنده جاری بود
همواره بود راهم اما من
همواره شیب می جستم
با ما پرنده های پر از پژواك
با ما پرنده های پریدن در خاك
مثل كبوتر شخم
وقت عبور بركت از خاك
وقتی كه گام گل میعان می گیرد
اینك كه دست های ما را به روی فریاد
بسته اند
در لحظه ی میان گودال
بسایر مانده ایم و صدایی
حتی صدای پر
دیگر
نمی كنیم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
و شكل راه رفتن تو
معنای مثنوی است
در حالت عمیق عزیمت
كه منظره ی راه
بازوی صحرایی مرا به تكان می آرد
در حالت عمیق عزیمت شتاب های موازی
در گردی مچ تو به هم می رسند و
باد
صفات باد
شكل عزیز زانو را
كه قدرت و اطاعت را با هم دارد
تصویر می كند
تا قیصر از كف پای تو
قوس بلند طاق نصرت را
برگیرد
در حالت عمیق عزیمت كه سمت نیمرخ تو برابر نگهم ماند
پرواز طوطیان
جغرافیای صورت من را در هم ریخت
و آسمان
كه بایر از درخشش های آبی می شد
ناگاه
نام تو از تمام جهت ها
می آمد
وقتی كه باز می آیی
نام تو را
تمام جهت ها
رسم می كنند
و در گذار دامن تو دانه های شن
بر ریشه های پیدا
پیراهن عبور شعاع
می پوشد
پیشانی تو وسعت شیشه است
وقتی كه باز می آیی
و هر درخت ، بوسه است
وقتی كه مفصل تو ملاقاتی است
بین صفات باد و تكبیر توفان
و در هوای دهكده پیشانی تو وسعت اطراف هجر را
محدود می كند
تو باز می آیی با موجی از خلیج احمر
و گامی از عصای موسی
و شكل راه رفتن تو
معنای مثنوی است
و روح مولوی است اینك
كز ساق تو حكایت نی را
بر می دارد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
شب را به صحبتی
من
در سطح كوچكی
خلوت كردم
سطحی عزیز و پهناور را
وقتی
به صحبت تو نشستم
لحن تو تخت آسایش شد
صبح دهان تو
این حجره ی فراغت من
انسان سالیا را تا كوچه های تاول برد
دیدم صدای تو
ظهر همه صداهاست
انسان رفته ی رؤیا را
چندانكه سالیا
از كوچه های تاول باز آورد
گفتم صدای آدمی
ظهر همه صداهاست
و ظهر زحمت
زوبین ظهر
از طول دره ها
گلوی بادها
گریخت
در كوچه های افسانه
اینك
پلكی به خواب می رود
پایی برهنه ، تاول را
سرشار عطر
می كشند
طفلی كه پرورش بود
آنجا در آن عزیز پهناور
طفلی كه ناگهانی بود
از اسكناس عیدی كشتی
می سازد
كه بارش از اعداد است
از سطح كوچك تو
از اندكی كه مردمك توست
از تنگه های دور
می آیم
از بادبان های بی باد
كز پلك تو
ترحم بند را
فریاد كرده اند
من از مسافت رنگ
من از بلاغت نور
می آیم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
در حاشیه ی مرگ
چشمان ستاره های نوسال
می رفتند
در گوشت ماه
خون مثل برج هایی از چرم
پرچم شده بود
مثل شكل چهار
یارن جلوتر همه ترسیده بودند ، ولی با ما
از ترس سخن نمی كردند
در هرم روان ریگ
با عشق به ریگ
با حالت دسته های گندم می رفتیم
و ساعت همواره
فردا و سه دقیقه بود
در حاشیه ی مرگ
شلاق گونه های خورشید
و ماه
تنها شده بود



و بین آسمان و صبحانه
آوار بیزاری ست
وقتی كه بیزاری
در خستگی كاغذ
ناسازی اعداد
آوار شود
و خستگی كاغذ بیمار رقم
با دست قدم روی صدایی بگذارم
كه طول مدید خون اسبی را
وقتی كه جوان بودم
در كوچه های تنگ شیهه می كرد
قلبی كه جنگل مؤنث ضربان است
اینك
با طول مدید خون من
رفتاری مردانه دارد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,633 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,172 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,679 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۶-۰۴-۹۴, ۱۲:۵۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان