امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| یدالله رویایی
#41
  • بخش 22


دیار من همه ی طول راه بود
و طول بودم من
و راه بودم
و طول راه ، كه قربانی دیارم بود
و یاد آشنایی او
باد را
نگاه كن
اینك
عبوذ می دهد از روز میز من
و سرگذشت صحرا كه آفتاب و نمك را
حضور می دهد
نمی توانم ، آه
كویر را در پاكت كنم
و باز گردانم
برای آن همه طول
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#42
  • بخش 23


وقتی كه باد می آمد
آواز شن
درهای بسته را دربانی می كرد
در پشت بسته ی درها ،شن
پهلو گرفت
و ما
از نان و روزنامه سخن كردیم
تنهایی قدیمی دنیا
در حركت ریه هامان
در سینه ها تنفس می شد
زندانیان شن
وقتی كه باد می آمد
از نان و روزنامه سخن كردند
چه تابناك بود طعام ما
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#43
  • بخش 24


زخم ظریف عقربه در من بود
وقتی كه دایره كامل شد
معماری بیابان
همراه با روایت عقربه تكرار شد
من با خیال و عقربه مخلوط بودم
و عقربه
بر روی یك بیابان
بیابان دیگری می ساخت
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#44
  • بخش 25


از دوردست عمر
تا سرزمین میلادم
صدها هزار فرسخ بود
با اسب های خسته كه راه دراز را
توفان ضربه های سم آرند از ارمغان
با بوی خیس یال
و طبل های بی قرار نفس ها
پرواز تازیانه ی خود را فراز راه
افرشاتم
انبوه لال فاصله ها را
این خیل خیره گی ها را زیر پای خویش
انباشتم
دیدم كه شوق آمدن من
یكباره ازدحام عظیم سكوت شد
دیدم تولدم به دیارش غریب بود
و سایه ای كه سوخته ز آواره گی ، هنوز
در آفتاب ها
دنبال لانه ی تن من
می گردد
تنهایی زمین من ، آنجا
با صد شكاف بیهوده ، رویای سیل را
خندیده است
پیشانی شكسته ی بارو ها
راز جهان برهنگی را به چشم دهر
اوج مناره ها
كز هول تند صاعقه سرباختند
در بی زبانی اش همه سرشار سنگ
خامش مانده ، وسعت شن های دور را
اندیشه می كند
شاید گریز سایه ی بالی ؟
شاید طنین بانگ اذانی
آن برج های كهنه ، كه ماندند
بی بغبغوی گرم كبوترها
پرهای سرد و ریخته را دیریست
با بادهای تنها ، بیدار می كنند
و ریگزار ها كه نشانی ز رود و دشت
گویی درخت ها و صداها را
تكرار می كنند
انصاف ماهتاب
در خواب جانورها
و خار بوته ها
شب های شب تقدس می ریزد
و از بلند ریخته بر خاك
از یادگار قلعه ی مفقود
سودای اوج و همهمه می خیزد
و بام ها به ریزش هر باران
غربال می شوند
با خاك هایشان كه زمان گرسنه را
در آفتاب هاش به زنجیر دیده اند
اندام های نور ، به سودای سایه ها
پامال می شوند
با فوجشان كه ظلمت تسلیم را
بیگاه در خشونت تقدیر دیده اند
ای یادگار های ویران
تركیبی از غلاف تهی از مار
آن مار ، آن خزنده ی معصوم
من بود كز میان شما بگریخت
و جلد گوهرین سر ویرانه ها نهاد
تا روزگار این بسیار
بگذشت
من از هراس عریانی
بر خویش جامه كردم نامم را
اینك كدام نام ، مرا خوانده ست ؟
ای یادها ، فراوانی ها
اینك كدام نیش ؟
آه ... ای من ! ای برادر پنهانم
زخم گران مرابنواز
من باز گشت ، بی تو نتوانم
در پیش چشم خسته ی من ، باز شد
بار دگر ادامه ی مأنوس جاده ها
توفان ضربه های سم و بوی خیس یال
ابعاد خیره ،فاصله های عبوس و لال
من با تولدم
در دور دست عمر
تبعید می شدم
همراه بی گناهی هایم
در آن سوی زمانه كه دور از من
با سرنوشت های موعود جلوه داشت
جاوید می شدم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,631 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,171 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,676 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۶-۰۴-۹۴, ۱۲:۵۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان