ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دم به کله می کوبد
و شقیقه اش دو شقه می شود
بی آنکه بداند
حلقه آتش را خواب دیده است
عقرب عاشق !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
هیچ چیز این جهان بیکران را
جدی نگرفتم
حتی عشق را ...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
های
های...
تو کجایی نازی ، عشق بی عاشق من
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
همه چی از یاد آدم میره ،
مگه یادش که همیشه یادشه
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بودن
چشم با ز کنیم ،
در ابتدا و انتهای هر چه تاکنون دیده ایم ،
چیزی را خواهیم دید
که آن را هرگز ندیده ایم !
گوش کنیم ،
میان صدا ها ،
صداهایی را خواهیم شنید
که آن را هرگز نشنیده ایم !
بچشیم ،
میان طعم ها ،
مطمئنا طعمی نو را
در دهانمان حس خواهیم کرد !
لمس کنیم ،
قطعا دست روحمان ،
بر سٶال یا جوابی ناشناخته خواهد لغزید !
بو کینم ،
مطمئنا عطری نو را
استشمام خواهیم کرد !
برویم ،
مطمئنا به راه هایی نو
خواهیم رسید !
نترسیم ،
نترسیدن ما را به حسی خواهد رساند ،
که با همه وجودمان
نامحسوس است !
حسی برتر از زندگی ،
برتر از مرگ
ورای قیل ها و قال ها وتلاش ها !
ورای سکوت و ترس و اضطراب !
برگردیم ،
مطمئن در آنچه دیدیم و شنیدیم و بوییدیم و خوردیم و لمس کردیم...
و در آنچه که احساساتمان بود !
زندگیمان لم تغیرمان بود !
چیزی تازه تر خواهیم یافت !
چیزی تازه تر از فردا !
از کدام زاویه
سفال کهنه ی گران قدر
لبه های خود را
طلایی درخشش این همه نور کده است ؟
از کدام خورشید ؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
ابله
سنگ اندیشه به افلاک مزن ! دیوانه !
چون که تو انسانی و از تیره سر طاسانی !
زهره گوید که شعور همه آفاقی تو!
مور داند که تو بر حافظه اش حیرانی !
در ره عشق دهی هم سر و هم سامان را،
چون به معشوقه رسی بی سر و بی سامانی !
راز در دیده نهان داری و باز از پی راز،
کشتی دیده به توفان و خطر میرانی !
مست از هندسه ی روشن خویشی ! مستی !
پشت در آینه در آینه سرگردانی !
بس کن ! ای دل ! که در این بزم خرابات شعور،
هر کس از شعر تو دارد به بغل دیوانی !
لب به اسرار فرو بند و میندیش به راز!
ورنه از قافله ی مور و ملخ درمانی !(پناهی)
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
زیباترین شعر دنیا
آب آب
بابا آب
بابا آب
آ ا
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
نگاه ها
چشم ها،
چشم ها...
تاکنون چنین بوده است و
هرگز برملا نکرده ام!
با هر نگاهی،
ذهن و دلم
به ارتعاش اضطرابی نه چندان موهوم،
به نوسان می افتد!
چنین پیداست که باید پاسخ گوی همه ی نگاه ها باشم!
همه حرف ها و
سکوت ها ی دهشتناک!
چنین می اندیشم در تاریک روشن اتاق
و به سمت آینه
به نرمی سرک می کشم!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بر می گردم
با چشمانم
که تنها یادگار کودکی منند
ایا مادرم مرا باز خواهد شناخت .....؟؟؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
سپهر را من نیلگون شناختم.
چرا که همرنگ هوس های نامحدود من بود.
خدا کران بیکران شکوه پرستش من بود،
و شیطان، اسطوره تنهایی اندیشه های هولناک من.
اولین دستی که خوشه این انگور را چید دست من بود.
کفش ابتکار پرسه های من بود
و چتر ابداع بی سامانیهایم…
هندسه شطرنج سکوت من بود
و رنگ تعبیر دلتنگیهایم
من اولین کسی هستم که
در دایره صدای پرنده
بر سرگردانی خود خندیده است
هر چرخی که میبینید بر محور شراره شور عشق من میچرخد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت