امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر شعری برای حسین پناهی
#61
چه دوستی پاکی دارند کفش ها
هر کدام که گم شوند....
آن یکی را آواره ی خویش می کنند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#62
از عشق سخن گفتن
برای آدمی هنوز
خیلی زود است ،
خیلی زود…
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#63
چنین می اندیشم
ایستاده و آرام
به سمت آینه میخزم
با اظطراب دلهره آور تعویض چشم ها
وتازه می شود دل
از تماشای دو مروارید درخشان
بر کیسه پاره پوره ی صورتم.
جهان پر از لبخند و پروانه سفید بود!!!!!!
کدام بود ؟
این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را
حرام دیدارش کردم ؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#64
چنین می اندیشم

ملال وجود پر سوال خود را چه گونه میتوان گفت ؟
آن سان که همه بدانند
تنها انسان است که با زبانهای مختلف حرف میزند...
طنز باید هم چون معنایی داشته باشد :
بیان غلیظ ترین معظلات خود
با گویشی غلیظ تر !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#65
چنین می اندیشم
عشق به انسان
هر قدرتی را از پای در خواهد آورد
خوشا روزگارانی که چشمها بر لبها حق اولویت داشتند !
حقیقتا چندش آور است
هیس هیس مارهای تک دندان !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#66
آفرینش


در پناه كوهي،
گل سرخي با ناز
خفته بر دامن سبز گل سرخي ديگر..
شب،
شبي توفاني است!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#67
از ترس خاک


بو كن !
اينجا كه درختانش به آفتاب نزديترند
و هوا
انباشته از چربي ماهيان درياهاي به گل نشسته است
و سنگها در مدار دگرديسي خود
رنگ آهك گرفتهاند ،
گنجشكاني را خواهي ديد كه براي بقاء
گردن پيرترين فيل جنگل را نوك ميزنند
و از ترس خاك
دانش غريزي خود را از ياد بردهاند !
بو كن !

اينجا آسياست !
فيل پير بود و نبود من !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#68
سی صد سال


بويايي كافي نيست ،
شنوايي هم و چشايي و حس لامسه و بينايي !
به سلامي كه كسي گفت به ما ،
در خيابان در كوه !
ميكشد جاذبهي حلقه دستي
دستهاي دل و ذهنت !
وقتي نيستي ت به كاري
به سلامي كه شنيدي و گذشتي از آن !
به كلاغي كه سپيدار همه عمرش را اره كردي با فكر
تا كه با چوب نه چندان خوبش
ميز تحريري بسازي ، دفتر هم...
گاهگاهي نه هميشه ، چند لحظه
حق با توست !
سي صد سال ؟
قارقار گفتن و رؤياي پنيري ديدن ،
به بزرگي همين ميز...
گريه در يك لحظه ، زندگي سي صد سال !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#69
میلاد


هر چيز از جايي آغاز ميشود !
از پايان انگاره ها !
چندي از اتفاق نميگذرد !
نگاه كنيد !
اين همه منظومه هاي بينظم ،
دودها خون بنفش سياراتند
و گازها رؤياهاي سرگردان هر گردونه !
خيز ياكريم ،
چشم گرد گربه و شوري نمك !
ميخواستم امروز شعري تازه بنويسم !
به سادگي همين شيشه شفاف سبز
يخ چال سفيد !
نه تو ايمان داري ،
نه من...
تنها با آمدن نوزادي
خدا به خانه ما خواهد آمد !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#70
چتر


و زني را ديدم كه در تاريكي ايستاده بود
و بوي علف هاي خشك شده مي داد
و چشم هاي غريبي داشت
و عشق را نمي فهميد
و لباس هاي زيبايش را،
بر حسب عاريت از مادرش قرض گرفته بود
و وقتي نگاه نمي كرد پرنده عجيبي را در ذهن تداعي مي كرد
و مشخص نبود كه چه وقت گريه كرده است !
و مرد،
- كه زير باران چتري در دست داشت – مقابل راه ايستاد !
زن و شوهر همديگر را ناباورانه نگاه كردند !
مرد،وقتي نگاه نمي كرد
پرنده عجيبي را در ذهن تداعي مي كرد !
او چشم هاي غريبي داشت !
آن ها وحشت زده خيره به هم ماندند
و مدت ها هيچ نگفتند...
تا سر انجام هم صدا و هم زمان نجوا كردند :
[b]عشق و رؤياهايم...[/b]
و براي اينكه پايان خود را ،
از اين تجربه سنجيده باشند ،
دست ها را به طرف هم دراز كردند !
و لحظاتي بعد ،
آن ها دست يكديگر را گرفته و محتاطنه به راه افتادند !
آشفته از توهمي كه آرام آرام ،
در قلب هاشان ته نشين مي گشت !
آ« ها،شادمانه به صورت هم لبخند زدند ،
بي آنكه اين بار نجوا كنند !
[b]نه!عشق هيچ گاه هم سفر عقل نمي شود...[/b]
دست ا را حلقه كردند و
زير يك چتر به كوچه ي بزرگي پيچيدند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,671 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,543 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  دفتر اشعار| فیض کاشانی Ar.chly 1,096 17,359 ۱۸-۰۶-۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
3 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
خانوم معلم (۰۴-۰۴-۹۴, ۰۵:۵۵ ب.ظ)، Ar.chly (۱۱-۰۵-۹۴, ۱۲:۲۲ ب.ظ)، dakhtare-darya (۱۳-۰۶-۹۴, ۱۱:۱۷ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان