امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر شعری برای حسین پناهی
#71
خواستگاری



عابد کنار برکه نشست!
دستهایش در آب بود که دید
آن سوی برکه،
زنی گلو و گلوبندش را به نمایش گذاشته است!
چشمانش را بست و
در سکوت خواند:
دور شو!شیطان!
از من دور شو!
چشمانش را که گشود،
زن،صنوبری بود و
گلوبندش،
ماه...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#72
میخندد
بر من شکاف دیوار
می گرید
بر من شکاف سقف
من گریه ام گرفته از آن خنده
من خنده ام گرفته ازین گریه
پیداست
چشمان باد کرده و نمناک کاهگل
دندان کرم خورده آجرها
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#73
هوا
آیا کسی سلامی گفته
که محکوم سکوت جوابش باشم ؟
آه ! ضرورت های با شکوه انسانی
زمان طولانی تر از آن چیزی ست
که ساعت به ما نشان میدهد !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#74
هوا
به آن چه میشنوید شک نکنید !
این تاق تاق استخوان های یخ زده ماست .
آن قدر از خورشید دور شده ایم
که بین رویت این دورترین سو سو
واقعیت و خیال
تفکیک نا پذیرند.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#75
هوا
چه گونه چشم بر هم بنهند اسبهای خسته یی که ،
اسطبلشان را بر روی گسل ساخته اند ؟
چگونه بخوابم ؟
چه گونه می شود خوابید ؟
چیزهای بزرگ تمام می شوند
این
کوچکها هستند که میمانند .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#76
هوا

واما تو ! ای مادر !
ای مادر
هوا ،
همان چیزی ست که به دور سرت میچرخد
وهنگامی که میخندی ،
صاف تر میشود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#77
تونل

خمیازه و خطر
و خاک باران خورده که همچون گوشت خربزه ها
لای انگشتانم لوله میشود !
وحشت درخت چه ها از باد !
الکترونهای خرد سال ،
هم راه با فشنگی داغ از باروت
می رقص ند می گذرند
از تونل های سرخ و سیاه قلب قاتلی .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#78
بازی
ما تماشا چیانی هستیم
که پشت درهای بسته مانده ایم !
دیر امدیم !
خیلی دیر...
پس به ناچار
حدس می زنیم ،
شرط میبندیم ،
شک میکنیم ...
و آن سوتر
در صحنه
بازی به گونه ای دیگر در جریان است .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#79
ظهور
نور باران نیک اندیشی خویش ،
سر در گریبان غمی که به او تعلق ندارد
از خود گذشته !
بدین ساحت هر که رسد ،
جهان نوید ظهور پیامبری تازه میابد ،
بی کتاب ،
بی کلام ،
بی مرید ،
سیاه ،
سفید ،
زرد !
بدین ساحت هر که رسد ...
آری
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#80
شبنم
به شبنمی می ماند آدمی
و عمر چهل روایتش ،
به لحظه رویت نور
بر سطح سبز برگی
می لغزد و بر زمین می چکد....
تا باری دیگر
و کی ؟
وچگونه ؟
وکجا ؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,671 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,543 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  دفتر اشعار| فیض کاشانی Ar.chly 1,096 17,359 ۱۸-۰۶-۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
3 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
خانوم معلم (۰۴-۰۴-۹۴, ۰۵:۵۵ ب.ظ)، Ar.chly (۱۱-۰۵-۹۴, ۱۲:۲۲ ب.ظ)، dakhtare-darya (۱۳-۰۶-۹۴, ۱۱:۱۷ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان