امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دو بیتی های جلیل حاجتی | دفتر شعر
#71
عزیز من نگار من گل من

گل من سوسن من سنبل من

در این دنیا تویی دار و ندارم

سر من جان من دین و دل من


*****


به هر سو بنگرم روی تو بینم

جمال و چشم و ابروی تو بینم

نگردم یکدم از یاد تو غافل

اگر خود را به پهلوی تو بینم


*****

خوشا روزی که با هم یار بودیم

گل و بلبل به دور از خار بودیم

ز همدیگر جدا کردند ما را

که گویا لایق آزار بودیم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#72
خداوندا چه سازم با دل خود

چه سازم با دل مستعجل خود

نمی دانم چه خواهد کرد با من

دل مستعجل بی حاصل خود


*****


مرا از بهر نالیدن نفس نیست

که بیمارم طبیبم هیچکس نیست

خودم دانم دوای درد خود را

ولی افسوس بر آن دسترس نیست


*****


جهان رفت و جهان رفت و جهان رفت

جوانی رفت و سیر دلبران رفت

بدیدم دلبر خود را به راهی

بدو گفتم مرو او همچنان رفت
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#73
جدائی ها گرفتار غمم کرد

فراق دوستان قامت خمم کرد

عذاب هجر و آزار جدایی

بسی غمگین و زار و درهمم کرد


*****


نمی دانی که غم با من چه کرده

غم و درد و ستم با من چه کرده

نمی دانی که چرخ زندگانی

به طور لا جرم با من چه کرده


*****


همی خواستم ز بندی گردم آزاد

که بند دیگری در پایم افتاد

امان از طالع و تقدیر آدم

که آزادی ندارد آدمیزاد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#74
خداوندا به حق ّ آشنایی

نصیب ما مکن هرگز جدایی

خداوندا به حق با وفایان

بسوزان شاخ و بال بی وفایی


*****


مرا صد اشک از هر ناله روید

که از هر اشک من صد لایه روید

ز اشک و ناله صد در صد من

گلستانی در این امساله روید


*****


در این دنیا دگر غیر از جفا نیست

دگر آثاری از مهر و وفا نیست

چرا ای " حاجتی " می نالی از غم

که زخم ضربه غم را دوا نیست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#75
سر کوه بلند و ناله زار

وصال اندک و آزار بسیار

نمی دانم چه آوازی بخوانم

چو بلبل از غم گل در بر خار


*****


منم آن عاشق شیدای دلبر

که عمرم صرف شود در پای دلبر

جوانی را در این ره دادم از دست

ندیدم سودی از سودای دلبر


*****


هنوز از هجر او فریاد دارم

هنوز از محنت او داد دارم

هنوز دارم امید دیدنش را

به این خاطر دلم را شاد دارم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#76
نگار خوشگل گل پیکر من

کمان ابروی دل غارتگر من

نشد قسمت که یار من تو باشی

الهی خاک عالم بر سر من



*****


غریب و زار و مهجورم نگارا

ز دامانت بسی دورم نگارا

اگر مردم در این ویرانه غم

حلالم کن که معذورم نگارم



*****


اگر آخر شود تاراج تختم

اگر بالا بیاید جان سختم

وصالت را نمیبینم ، چه سازم

مخالف با تو دلبر هست بختم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#77
خداوندا از اینجا می کنم بار

که در اینجا ندارم یار و غمخوار

کنم بار غم هجران بر دوش

بگردم تا بگیرم دامن یار


*****


کشیدم ناله ها مانند بلبل

زهر خاری جفا کردم تحمل

بسی امروز و فردا صبر کردم

ندیدم دست آخر جلوه گل


*****


اگر دیدید آخر یار من را

گل سیمین تن بی خار من

ز قول من به عرضش می رسانید

سلام و ناله های زار من را
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#78
مرا تا همدم و همدل ولم کرد

غم از هر سوی آهنگ دلم کرد

فراق همنشین خوشتر از جان

دچار بی نهایت مشکلم کرد


*****


سخن هایت صفای منزلم بود

زبانت بلبل باغ دلم بود

چرا ما را رها کردی و رفتی

که این رفتن خزان حاصلم بود


*****


به یکبار از عزیزی دل بریدن

بود خنجر به جان خود کشیدن

الهی دیده کافر نبیند

چنین حال و چنین احوال دیدن
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#79
خوشا دوران شاد خرد سالی

که از فیض اش نبودیم هیچ حالی

ولی اکنون که با صد غم دچاریم

به طینت جای آن احوال خالی



*****


ز دوران های پیشین می کنم یاد

دلم بی اختیار آید به فریاد

مثال بلبل نا دیده گلزار

بنالم در قفس از دست صیاد



*****


خدایا آن زمان کی بود کی بود

که عشقم شعر و یار بنده نی بود

سری داشتم و سرّی و سرایی

دریغا عمر من در حال طی بود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#80
اگر صاحبدلی راه خدا گیر


به گوشت پند بی همتای ما گیر


سرای خویش دنیا را مپندار


ره منزل به مأوای بقا گیر

*****

چرا با جان خود جانان نخواهیم

ره پیغمبر و قرآن نخواهیم

گر این دنیا به پایان خواهد آمد

چرا دنیای بی پایان نخواهیم


****


فراق و هجر تا کی برد باید

غم بیهوده تا کی خورد باید

برو ای " حاجتی " خواهان حق شو

که در هر حال آخر مرد باید
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,671 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,539 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  نوشته های علی قاضی نظام taranomi 8 566 ۰۶-۰۱-۹۸، ۱۰:۱۱ ق.ظ
آخرین ارسال: d.ali

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان