ایران رمان

نسخه‌ی کامل: قسمتی از اهنگی رو که دوس داری برامون بنویس...
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28
این روزگار بد کرده با قلبم، کم بوده از این زندگی سهمم

دلیل می بافم برای عــــشق، برای چیزی که نمی فهمم

از آدمای شهر بیزارم ، چون با یکی شون خاطره دارم

به من نگو با عشق بی رحمی

من زخم دارم ، تو نمی فهمی
كسى جز تو از دردها و درون من آگاه نيست
كسى جز تو چون تو براى زمان بزنگاه نيست
گیج و ویج توی دایره میچرخم مثل پرگار
دستامو سفت بگیر چون الان لب پرتگام
امروزم وصله به دیشب خسته چت
خوابم میاد ولی این چشما بسته نمیشن
حال نمیکنم افتاب اومده بیرون باز
موندن خونم از دیروز بام
حس کن مرا در آخرین سطر از تشنج هام
حس کن مرا...
حس کن مرا...
که مثل تو تنهام :|
حالم اين روزا حالِ خوبى نيست
قلوه سنگى تو كفشِ اين دنياست
من به روزاى شاد مشكوكم
شك دارم ختم ماجرا اينجاست
بیه مره یاری بدن

می دیلِ دیلداری بدن

که زندگى همش غمه

ای دونیا غم می همدمه

نَنی چوجور غم درمه

تره می وَر کم درمه
آی غریبه آی غریبه
اون که حالا با تو یاره
همه ی دارو نداره
یه دله بی کس و کاره
Tongue
این همه عاشق بودم تو نفهمیدی
با تو صادق بودم تو نفهمیدی
من که عاشق بودم تو نفهمیدی
با تو صادق بودم تو نفهمیدی
دلم گرفت از آسمون
هم از زمین، هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه
دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی
تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون
دست رفاقت نمی دم zaps
---
امشب از اون شباست که من
دوباره دیوونه بشم
تو مستی و بیخبری
اسیر میخونه بشم
امشب از او شباست که من
دلم می خواد داد بزنم
تو شهر این غریبه ها
دردمو فریاد بزنم
دلم گرفت از آسمون
هم از زمین، هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه
دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی
تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون
دست رفاقت نمی دم
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28