امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر شعار|محمد حسین ملکیان
#1
فارغ ا
لتحصیل مقطع
کارشناسی رشته مکانیک - طراحی جامدات
متولد استان اصفهان
و شاعر معاصر
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
با عقل ِ خودم بسنجمت یا با حس؟
حیف است بسنجند طلا را با مس
در توصیف ات قافیه قحط است! ببین
حتی زِبونی منم به پاد افتادِس!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
شاعر شده ام اوج در اوهام بگيرم
هي رقص كني از تنت الهام بگيرم
شاعر شده ام صبركنم باد بيايد
تا يك غزل از روسري ات وام بگيرم
هي جام پس از جام پس از جام بياري
هي جام پس از جام پس از جام بگيرم
آشوب شوي در دلم آشوب بيفتد
آرام شوي در دلت آرام بگيرم
سهمم اگر افتادن از اين بام بيفتم
سهمم اگر اوج است از اين بام بگيرم
سنگي زدم و پنجره ات باز...ببخشيد
پيغام فرستادم پيغام بگيرم

شاعر شدم اقرار كنم وصف تو سخت است
شاعر شدم از دست تو سرسام بگيرم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
جام ملائک در شب خلقت به هم خوردابلیس سرگرم ریاضت بــود، کـــم خورد
دور خـدا آن شب ملائک حلـــقه بستند
او چار قل خواند و سپس انسان رقم خورد
در خــاطراتش مـــادرم حــــوا نـــوشته
دستی میان گیسوانم پیچ و خم خورد
حوا کـــه سیب ... آدم فریب و آسمـــان مهر
درها به هم، جبریل غم، شیطان قسم خورد
همزاد من از انگبین اصفهان و
همزاد تو نارنج از باغ ارم خورد
وقتـــی بــــه دنیــــا آمدم شاعـــر نبودم
یک سنگ از غیب آمد و توی سرم خورد
نام تــــو از آن پس درون شـــعر آمد
نام من از دنیای عاقل ها قلم خورد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
قهوه را بردار و يك قاشق شكر... سم بيشتر!پيش رويـــــم هــــم بزن آن را دمــــادم بيشتر
قهوه ی قاجاری ام همرنگ چشمانت شده ست
مــی شوم هـــرآن بـــه نوشيدن مصمــــم بيشتر
صندلی بگذار و بنشين روبرويم،وقت نيست
حرف ها داريــــم ، صدها راز مبهــــم، بيشتر
...راستش من مرد رويايت نبودم هيـــچ وقت
هرچه شادی ديدی از اين زندگی غم بيشتر
ما دو مرغ عشق، اما تا هميشه در قفس
ما جدا از هم غم انگيزيم، با هــــم بيشتر
عمق فنجان هرچه كمتر می شود حس مي كنم
عــــرض ميــــز بينــــمان انگار كـــــم كـــــم بيشتر
خاطرت باشد كسی را خواستی مجنون كنی
زخـــــم قدری بر دلش بگذار، مرهـــــم بيشتر
حيف بايد شاعری خوشنام بودم در بهشت
مادرم حـــــوا مقــصر بــــــــــود، آدم بيشتــر
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
من ِ گذشته ی خود را به یاد داری که؟
به اصل ِ رجعت مرد اعتقاد داری که؟ منم به پای تو افتاده ام، نگاهم کن
به چشمهای خودت اعتماد داری که؟
اگرنه مثل لبت در حصار کن آن را
ظریف و ناب و زنانه، مداد داری که؟!
غزل غزل قلمم اعتراف کرد به عشق
خودت بخوان غزلم را، سواد داری که؟!
هنوز حلقه در انگشتم است، از تو کجاست؟
نگو که نیست! که دادی به باد!... داری که؟!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
سرمه در چشمت مکن، روزم سیاه می کني
قرص رویت را چرا آخر چو ماه می کنی؟
عاقبت خود را به زلفت دار خواهم زد
شبیآنچه از من ساختی آن شب تباه می کنی
پرده بر رویت بینداز و برون از خانه شو
چشم مردان چون غلط افتد گناه می کنی
باز ما را به نظربازی نمودی متهم
دختر معصوم، داری اشتباه می کنی
هرچه گفتم بی گناهم بر تو تاثیری نداشت
بی بی حکمی و حکما ً حکم شاه می کنی
نامه دادی که اسیر چشم مستت گشته ام
راست گفتی؟یا فقط داری مزاح می کنی؟
من چه کردم با تو؟ آخر این چه کاری با منست؟
گاه رو گردانی و گاهی نگاه می کنی
ابروانت طاق کسری، اخم بر ابرو میار
این کمان مشکن که ما را بی پناه می کنی
با غل و زنجیر بایستی تو را جذبت کنم
تو مرا با گوشه چشمی سر به راه می کنی.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
چرا اینقدر عجله داشتی بری
چرا گرد راهتم به جا نموند
یادگاریم نذاشتی واسه من
یه پلاکم از تو پیش من نموند

رفتنت باورو میگیره ازم
رنگ زندگی نداره لحظه هام
توی قحطی ستاره روی خاک
سرب شب ماسیده روی شونه هام

از روی چشمای سیر انتظار
بارون انگشتاشو بر نمیداره
قاصد شهر نجیب خاک و خون
خبر از جاپای تو نمیاره

التماس ماهو هرشب می بینم
وقتی غرق آب چشم من میشه
قصه رفتن بی صدای تو
بغض ماهیای بی کفن میشه

اگه من صدام به تو نمی رسه
نه که دوری، که صدای من کمه
با گلاب پیرهنت جون می گیرم
نبض من بدون تو نمی زنه
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
برگشتم و زیر بغلم یک دل تنگ
یک چشم تو بر دو چشم و آن یک به تفنگ
یک لحظه تامل کن، یک لحظه فقط
بگذار بگویم که تو را میخوا... بنگ!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
تقويم به تقويم پی ات می گرديم
با يک غم ِ بدخیم پی ات می گردیم

جمعیت ِ گرگ و میش عمریست همه
در قالب ِ یک تیم پی ات می گردیم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,550 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,364 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  دفتر اشعار| فیض کاشانی Ar.chly 1,096 17,209 ۱۸-۰۶-۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان