امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار احمد پروین
#61
انعکاس نور در چشم تو زیبا می شود
قطره در دریا بیفتد زود دریا می شود
عشوه با اندام زیبای تو در دل می رود
خنده با لبهای سرخ تو فریبا می شود
قابی از عکس تو بر دیوار دل کوبیده ام
بوریا گاهی به نقش خوب دیبا می شود
شعر من آیینۀ تصویر زیبای تو بود
این غزل با دیدن روی تو زیبا می شود
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#62
اول چه بود عشق و آخر چه هست عشق
بر خاست از خدا و در آدم نشست عشق
این تحفۀ خداست یا اسم اعظم است
می میرد آن کسی که ز قلبش گذشت عشق
مجنون مگر چه داشت به جز عشق در نهاد
بسیار بیستون که به روزی شکست عشق
از عشق زنده است هر آن چیز هست و نیست
بهتر که نیست آنکه نیارد بدست عشق
عالم خمار بود و میخانه ای نبود
خمخانه را ، مرا، همه را کرده مست عشق
بی عشق بهتر است نخوانی نماز خویش
سوی بهشت می برد آن بت پرست عشق
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#63
ای بهترین یگانه من دخترم گلم
زیباترین ترانۀ من گوهرم گلم
لبریز میشود دل من با تو از نشاط
با یاد تو ز خلوت غم بگذرم گلم
یک تحفه از بهشت برایم تو بوده ای
در باغ آرزو تو گل نو برم گلم
شاید غریو نازک تو نغمۀ خداست
من با تو از تمام فلک برترم گلم
هم وزن بوسه های تو صد شعر می شود
ای بهترین غزل وسط دفترم گلم
چشمت برای بوسۀ من ناز می کند
باشد بیا به قیمت جان می خرم گلم
بازی کنیم بازی پرواز در خیال
در آسمان کودکیت می پرم گلم
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#64
امشب مرا ز بودن خود شاد می کنی
ویرانه ای به نام دل آباد می کنی
از یاد برده ام همه را غیر نام تو
می رقص م آن زمان که مرا یاد می کنی
آزاد می شوم اگر از خویش بگذرم
امشب مرا ز قید خود آزاد می کنی
بایست بگذرد دلم از عرصۀ سکوت
دل را تمام صحنۀ فریاد می کنی
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#65
ای دل حریف این همه ماتم نمی شوی
بیچاره تر منم که تو آدم نمی شوی
بار فراق دوست اگر بر سرت نهند
چون چوب خشک می شکنی خم نمی شوی
چون شمع سر گداخته ای در تعجبم
با ازدیاد شعله چرا کم نمی شوی
هر شب دعا کنم که شوی سر به راه تر
آخر چرا اسیر دعایم نمی شوی
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#66
امشب تمام خانه ام آشوب می شود
می آید او به جان خودم خوب می شود
امشب گلیم کهنۀ درویش خانه ام
فرش قدوم حضرت محبوب می شود
امشب دلم کلون در خانه می کنم
وقتی که دست یار به در کوب می شود
شرمم کشد که خیره به روی تو بنگرم
چشمم شبیه کودک محجوب می شود
دل مژده داد می رسی از کوچۀ بهار
آن کوچه در قدوم تو جاروب می شود
ای مریم مقدس من در نبود تو
هر لحظه دل در نبود تو مصلوب می شود
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#67
یک غزل گفتم قلم آتش گرفت
دفتر از نفرین غم آتش گرفت
چون دعایم آتشین شد نیمه شب
یک کبوتر در حرم آتش گرفت
گریه کردم صبح شد چشم فلق
از دعای صبحدم آتش گرفت
آستینم سوخت دستم سوخت آه
دامنم از گریه نم ، آتش گرفت
خانه از قحط سخاوت گریه کرد
سفره از قحط کرم آتش گرفت
زینت تاج سرم الماس اشک
باز دستارم سرم آتش گرفت
شعله ام خاموش خاکستر شدم
دم زدم آن نیز هم آتش گرفت
مرد چوپان ناله ای در نی نهاد
یک گله در حال رَم آتش گرفت
یک سماور خسته ، مهمانی نبود
چای در سودای غم آتش گرفت
زندگی چخماق سرد لحظه هاست
هیزم ما کم به کم آتش گرفت
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#68
با دو صد شیوۀ دلاویزی
با دل سنگ من گلاویزی
روزها را شب سیه کردی
شب پرستی ، شبی ، شباویزی
تخم عشقت نرست در دل من
اشکم ار چه به پاش می ریزی
یا من از دامن کویری غم
یا تو با رنگ و بوی پاییزی
آری ای فتنه جوی عالم عشق
آب و آتش به هم در آمیزی
بیم آن می رود که بار دگر
با هیولای دل در آویزی
طفلک شعرم ار شود خاموش
سیلی غم زنی بر انگیزی
گر جسارت کند به محضر عشق
بر بلند غمش بیاویزی
گر تو را جا دهم به مجلس دل
زین قفس چون شود که بگریزی
چشم احمد نمی کند پرهیز
در شط خون ز خون و خون ریزی
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#69
یک تبسم نذر رویت می کنم
عشق را آویز مویت می کنم
سینه ام را کز غمت لبریز شد
مخزن اسرار کویت می کنم
چشم هایم را اگر شویم به اشک
خیره در روی نکویت می کنم
کاسه چشمان خود را ساغرت
کاسۀ سر را سبویت می کنم
روح نا آرام خود را در غزل
تا ابد افسانه گویت می کنم
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#70
یادش آرام دل دیوانه برد
دلبرانه آمد و جانانه برد
خواب دیدم که با زنجیر عشق
دوشم از محراب تا میخانه برد
پای در ماتم سرای دل گذاشت
عبرت بسیار از این ویرانه برد
داستان وصل را آغاز کرد
تا دیار قصه و افسانه برد
دست تقوای مرا بشکسته دید
اندک اندک تا لب پیمانه برد
بوسه ام را با لب زیبا فشرد
برق حسرت تا دل بیگانه برد
داستان کودکان شد شعر من
نام احمد بر در هر خانه برد
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,671 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,209 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,747 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان