۱۹-۰۳-۹۴، ۱۱:۲۴ ب.ظ
دلـاویـز شعر
چه دل انگیـز شبی
چـه دل آرام شعـری
چه دلشـده شوری
در آن زمـان که یاد پـرده از پنجـره ها می درد
چـ] رقص دل افروزی د نفـس بـاد عریـانی پنجره هـاست
دریـغ شعر گر
در ایـن شـب
پوشیـده با همخوابـه اش باشد
و شـب زنـده داران
چـه دل انگیـز تر نمـازی
که نیتـش عشق بـازی باران اسـت و آینه
و هـر رکوعـش
تمنـای بوسه واژه از لبـان من اسـت
که در هر سجـود با من همخـوابه میشـود
و دیگر آسمان را نخواهی دید...