۰۸-۰۸-۹۳، ۰۳:۵۸ ب.ظ
به چه دل بسته بودم
آن روزها
حرف میزدم
از رویاهایم میگفتم
رویاهای من چه بود
چه داستانی بود که با صدای بلند تعریف میکردم
میخندیدی
فکر کن
گمان میکنم
هست
چیزی هست
که اگر به خاطر بیاوری
حال من خوب میشود
از کتاب بیگانه میخندد, انتشارات مروارید
آن روزها
حرف میزدم
از رویاهایم میگفتم
رویاهای من چه بود
چه داستانی بود که با صدای بلند تعریف میکردم
میخندیدی
فکر کن
گمان میکنم
هست
چیزی هست
که اگر به خاطر بیاوری
حال من خوب میشود
از کتاب بیگانه میخندد, انتشارات مروارید
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!