امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر شعر سارا محمدی اردهالی
#81
به چه دل بسته بودم

آن روزها
حرف میزدم
از رویاهایم میگفتم
رویاهای من چه بود
چه داستانی بود که با صدای بلند تعریف میکردم
میخندیدی

فکر کن
گمان میکنم
هست

چیزی هست
که اگر به خاطر بیاوری
حال من خوب میشود

از کتاب بیگانه میخندد, انتشارات مروارید
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#82


صبوری میکنم
پناه میبرم به خاک
کوزهای میشوم
در شهری قدیمی و مدفون
تکیه داده به کنج خانهای خشتی

پنهان میشوم
چشم میپوشم از زمین
حتا اگر باستانشناسان
تمام زمین را بچرخند و بگردن د و بخواهند
با قلموهاشان
خاک از چشم من بگیرند

صبوری میکنم
فروتر میروم
در شهری قدیمیتر

جستوجو کن
جستوجو کن
نباید کسی جز تو مرا از این قبر بیرون بکشد
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#83
هيچ مردي نمي خواهد
عاشق زني شود
كه در سيرك كار مي كند


از آن زنها كه بايد روي طناب راه بروند

عاشق زني شود
كه هر لحظه ممكن است سقوط كند
و اگر سقوط نكند
هزارها نفر برايش
كف مي زنند
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#84


نیمه شب
صدای نفست می آید
برمی گردم سمت تو
«آب می خواهی؟»
چه خیالها می کنم
مگر تاریکی آب می خورد
می گویی بله
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#85
دهانم را باز می کنم
دسته ی کلمات پر می کشند به آسمان
دهانم را می بندم...
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#86

وسط فیلمی سیاه و سفید
دستم را گرفته بودم روی قلبم
فیلمی صامت
صفحه سیاه شد:
_ زن نمی خواهد بمیرد _
دوربین آمد نزدیک
با تیتراژ پایانی

کلی حرف داشتم
اما فیلم خیلی قدیمی بود
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#87


نه به دنیا می آیم
نه از دنیا می روم
سوت می کشد در سرم یک الله
به اکبر نمی رسد
می خواستم چهار نعل از روی شب بپرم
اسبی پهلو گرفته ام به افق تهران
می بینی که
پایم شکسته
به پیشانی سفیدم
شلیک کن
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#88
سرانجام
آخرین نامه ام را پاسخ داد
نوشته بود
عاشق پستچی شده ام.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#89
سه دقيقه حرف بزن !
به اندازه يک سکه ....
وسط حرف هايم قطع می شود ...
بقيه حرف هايم با خودت
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#90
شورشی بر خاک
زمين کلافه
پليس خسته،
گاز اشک آور سودی ندارد:
مردگان فرياد می زنند
مارا از تعفن زندگان نجات دهيد.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,775 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,794 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  دفتر اشعار| فیض کاشانی Ar.chly 1,096 18,637 ۱۸-۰۶-۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 6 مهمان