امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر شعر | پابلو نرودا (Pablo Neruda )
#11
گر تمام خاک زمین باشی
تنها مشتی از تو کاقی است
برای آنکه تا ابد بپرستمت

از میان صور فلکی
چشمهای تو
تنها نوری است که می شناسم

تنت به بزرگی ماه
و کلامت خورشیدی کامل
و قلبت آتشی است

برهنه پای
از تو عبور می کنم
و تنگ می بوسمت
ای سرزمین من !

پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
تو را من خواب مي بينم
چه احساس زيبايي است
وقتي تو را شباهنگام
ميان بازوان م حس مي كنم اي عشق من
و اين چنين
سردرگمي ام را به سان توري درهم پيچيده
از هم باز مي كنم
قلبت ميان روياها به پرواز است
ليك جسمت ، همچنان روي زمين
همچنان كنار من
نفس مي كشد
تو را من خواب مي بينم
و تو چون گياهي كه در تاريكي قلمه مي زند
خوابم را كامل مي كني
و صبح
وقتي دوباره طلوع مي كني
فرد ديگري خواهي بود
اما هنوز
چيزي از شب در تو باقي مانده است
از آن بود و نبود جايي كه
ما خويش را يافته ايم ..

پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
در پی نشانی از توام
نشانی ساده
میان این رود مواج
که هزاران زن، از آن درگذرند.

نشانی از چشمانت
آنگاه که خجالت می کشند
وقتی که نور را حتی
از خود عبور می دهند.

ناخن هایت، عموزاده های گیلاس اند
و من
گاه در این اندیشه ام که کاش
می شد خراشم می دادند
وقتی که تو را می بوسیدم.

در پی نشانی از توام
اما هیچ کس
به آهنگ تو نیست
یا به روشنایی ات
میان این رود مواج
که هزاران زن
از آن در گذرند.

سراسر
تو کاملی
و من ادامه ات می دهم
چونان رودی که به دریایی از شکوه زنانه
در گذر است ..

پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
زیباترینم !

زندگی، آسمان، دانه ای که لب می گشاید در زمین، و بیدهای مجنون مست همه چیز ما را می شناسند. عشق ما در این تپه ی زیبا در باد، در شب و در زمین به دنیا آمد و از این روست که خاک رس و گل های زیبا و درختان نام تو را می دانند. ما تنها این را نمی دانستیم، با هم روییدیم، با گلها روییدیم و از این روست که چون از کنار گلها می گذریم نام تو بر گلبرگ هاست، بر گل سرخی که به روی سنگی روییده، و نام من در ساقه های گل هاست. همه این را می دانند، ما رازی نداریم... با هم روییدیم بی آن که خود بدانیم.

ما برای زمستان چیزی را عوض نکردیم، آنگاه که باد به زمزمه ی نام تو پرداخت، همان گونه که امروز در تمامی ساعت ها آن را تکرار می کند. زمانی که برگ ها نمی دانستند تو نیز برگی هستی، آنگاه که ریشه ها نمی دانستند تو در جستو جوی منی در سینه ام، بهار آسمان را به ما هدیه می کند و زمین تاریک نام ماست. عشق ما به تمامی زمان و زمین تعلق دارد. ما منتظر خواهیم شد، عاشق همدیگر، با دستانی که در دست یکدیگر می فشار یم ..

پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
در آرزوی لبانت
صدایت
و گیسوانت
آرام و گرسنه
به کمین تو در خیابان ها پرسه می زنم .
نان مرا سیر نمی کند ای صبحانه خورشید .
من در پی شکار
شکار میزان وضوح گام های توام .
من در پی شکار
در اشتیاق لبخند ساده تو
در اشتیاق سرانگشتانت
که یکی بوسه از آن
از مَنَش، جاودانه ای خواهد ساخت .
دلم می خواهد تنت را به تمامی
چون بادامی کامل
با لب و زبانم لمس کنم
می خواهم پرتو آفتاب را گاز بگیرم
آنگاه که بر اندام تو می گسترد
و آن بینی سربالای چهره مغرور تو را
آه ...
می خواهم طعم شلاق هایت را بچشم .
پس گرسنه
در گرگ و میش کوچه ات
سنگفرش خیابانت
قدم می زنم
در پی شکار تو و قلب داغت
چونان یوزپلنگی در سرزمینی لم یزرع
در کوئی تراتو ..

پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
به گذشته مي انديشم
جايي که تو
ميان شاخه اي نشسته اي
و آرام
به ميوه اي بدل مي شوي
جايي که ريشه ات ، شيره زمين را مي نوشد
و سرود بوسه ات
هجاهاي يک ترانه را بخش مي کند

عطر تو
به تنديسي از يک بوسه بدل مي شود
و آفتاب و زمين
سوگندهاشان را به جا مي آورند
در برابرت

ميان شاخه ها ، گيسوي تو را خواهم شناخت
و چهره ات را
که در دل برگي تصوير مي شود

و تو
تا نزديکي عطش من
گلبرگ هايي خواهي آورد
و دهانم
با طعم تو آگين مي شود
با بوسه و خونت
که توامان ، ميوه اي است مرا
از باغچه اي که عاشقانش
در آرزويند ..

پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
چه چیزی لازم است تا در این سیاره
بتوان در آرامش با یکدیگر عشق بازی کرد؟
هر کسی زیر ملافه هایت را میگردد
هر کسی در عشق تو دخالت می کند
چیزهای وحشتناکی می گویند
در باره ی مرد و زنی که
بعد از آن همه با هم گردیدن
همه جور عذاب وجدان
به کاری شگفت دست می زنند
با هم در تختی دراز می کشند


از خودم می پرسم
آیا قورباغه ها هم چنین مخفی کارند
یا هر گاه که بخواهند عطسه می زنند
آیا در گوش یکدیگر
در مرداب
از قورباغه های حرامزاده می گویند
و یا از شادی زندگی دوزیستی شان

از خودم می پرسم
آیا پرندگان
پرندگان دشمن را
انگشت نما می کنند؟

آیا گاو های نر
پیش از آنکه در دیدرس همه
با ماده گاوی بیرون روند
با گوساله هاشان می نشینند و غیبت می کنند؟

جاده ها هم چشم دارند
پارک ها پلیس
هتل ها، میهمانانشان را برانداز می کنند
پنجره ها نام ها را نام می برند
توپ و جوخه ی سربازان در کارند
با مأموریتی برای پایان دادن به عشق
گوشها و آرواره ها همه در کارند
تا آنکه مرد و معشوقش
ناگزیر بر روی دوچرخه ای
شتابزده
به لحظه ی اوج جاری شوند ..

پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
تو را چون گل سرخ نمک دوست نمیدارم
یاقوت، میخک پیکان کشیده ی آتش زا:
همانگونه که بعضی، چیزهای تیره و تار میپسندند
من در خفا، میان سایه و روح دوستت دارم
دوستت دارم چون گیاهی بی گل
که در خود، و پنهانی، نور گل میافشاند
به شکرانه ی عشق تو در تاریکی بدنم
چه عطرهایی از خاک که محفل نگرفت
دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور، نه کی و نه کجا
دوستت دارم صاف و ساده، راحت و بی غرور
این گونه دوستت دارم، عاشقی دیگر ندانم
این گونه دوستت دارم که نه باشم و نه باشی
آنقدر نزدیک که دست تو روی سینه ام، مال من
و آنقدر نزدیک که وقتی به خواب میروم
پلک هایت روی هم افتند ..

پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
باد اسب است :
گوش کن چگونه می تازد
از میان دریا، از میان آسمان.
می خواهد مرا با خود ببرد : گوش کن
چگونه دنیا را به زیر سم دارد
برای بردن من.
مرا در میان بازوان ت پنهان کن
تنها یک امشب،
آنگاه که باران
دهان های بی شمارش را
برسینه دریا و زمین می شکند.
گوش کن چگونه باد
چهار نعل می تازد
برای بردن من.
با پیشانی ات بر پیشانیم،
با دهانت بر دهانم،
تنمان گره خورده
به عشقی که ما را سر می کشد،
بگذار باد بگذرد
و مرا با خود نبرد.
بگذار باد بگذرد
با تاجی از کف دریا،
بگذار مرا بخواند و مرا بجوید
زمانی که آرام آرام فرو می روم
در چشمان درشت تو،
و تنها یک امشب
در آن ها آرام فرو می روم

در چشمان درشت تو،
و تنها یک امشب
در آن ها آرام می گیرم، عشق من

پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
چشم ‏اندازى عریان ..
که دیرى در آن خواهم زیست
چمن‏زارانى گسترده دارد
که حرارت تو در آن آرام گیرد
چشمه‏ هایى که پستان‏هایت
روز را در آن به درخشش وا می‏دارد
راه‏هایى که دهانت از آن
به دهانى دیگر لبخند می‏ زند
بیشه‏ هایى که پرندگانش
پلک‏هاى تو را می گشایند
زیر آسمانى
که از پیشانى بى ابر تو باز تابیده
جهان یگانه‏ ى من
کوک شده‏ ى سبُک من
به ضرب‏آهنگ طبیعت
گوشت عریان تو پایدار خواهد ماند .

پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,640 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,512 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  دفتر اشعار| فیض کاشانی Ar.chly 1,096 17,292 ۱۸-۰۶-۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان