۲۴-۰۳-۹۴، ۰۸:۰۲ ب.ظ
۲۸ - عقل اگر داری مکن طی مسیر
عقل اگر داری مکن طی مسیر
از قفای خر و پیشاپیش شیر
آنکه دُمّ خر بچسبد ، بیگمان
از لگدهایش نماند در امان!
آنکه گامی پیشتر اُفتد ز شیر
بر سُرینش ، زخم دندان خورده گیر
****
طبع دنیا ، بین چو خُلق شیر و خر
از سر و دُمش چه خیزد غیر شر؟
از طمع ، هر کس که دنبالش دَوَد
فضلهاش لطف است و قهر او لگد
بی توقع ، گر ز پیشش بگذرد
بیدلیلی ، زخم دندانش ، خورَد
پندِ من ، هر کس که از جان بشنود
در امان ماند ز دندان و لگد!
****
عافیت خواهی؟ ز دُورش دور شو
در کنارش باش و نزدیکش مرو !
پیش اُشتر ، گر گُزیدی ، جای خواب
تا سحر ، بر خود ز بدخوابی ، بتاب
بگذری از جوی و خواهی پای تو
تَر نگردد ، ای عجب از رأی تو
گر خریدارش شوی ، خسران بری
گر که از او بگذری ، حسرت خوری
نه شریک شادیاش شو نه غمش
حفظ ظاهر کن که هستی همدمش!
نه بُرون در ، نه در بزمش نشین
در بساط خرمنش ، شو خوشه چین
لقمهای بردار ، تا سیرت کند
نه ز حرصی ، تا گلوگیرت کند
گر ستاند یا دهد ، با او بساز
شکر کن وز دیو خشمش ، احتراز
هر که از بیش و کمش ، فریاد کرد
آنقدر نالید تا غمباد کرد
گر چه رزقی ، تلخ یا شورت دهد
میپذیرش ورنه با زورت دهد
چیز کم ، از هیچ جانا بهتر است
سرکه مُفت از عسل شیرینتر است (۱)
****
« تَر » به هر مصرع چرا آوردهای ؟
آبروی هر چه شاعر بُردهای !
زورق این قافیه ، در گِل نشست!
خود بپوش عیبش ،بگو در دل نشست
********************************
۱ - « تَر » علامت صفت تفضیلیست که در هر دو مصرع به عنوان قافیه آورده شده
است که خلاف قواعد ادبی است
عقل اگر داری مکن طی مسیر
از قفای خر و پیشاپیش شیر
آنکه دُمّ خر بچسبد ، بیگمان
از لگدهایش نماند در امان!
آنکه گامی پیشتر اُفتد ز شیر
بر سُرینش ، زخم دندان خورده گیر
****
طبع دنیا ، بین چو خُلق شیر و خر
از سر و دُمش چه خیزد غیر شر؟
از طمع ، هر کس که دنبالش دَوَد
فضلهاش لطف است و قهر او لگد
بی توقع ، گر ز پیشش بگذرد
بیدلیلی ، زخم دندانش ، خورَد
پندِ من ، هر کس که از جان بشنود
در امان ماند ز دندان و لگد!
****
عافیت خواهی؟ ز دُورش دور شو
در کنارش باش و نزدیکش مرو !
پیش اُشتر ، گر گُزیدی ، جای خواب
تا سحر ، بر خود ز بدخوابی ، بتاب
بگذری از جوی و خواهی پای تو
تَر نگردد ، ای عجب از رأی تو
گر خریدارش شوی ، خسران بری
گر که از او بگذری ، حسرت خوری
نه شریک شادیاش شو نه غمش
حفظ ظاهر کن که هستی همدمش!
نه بُرون در ، نه در بزمش نشین
در بساط خرمنش ، شو خوشه چین
لقمهای بردار ، تا سیرت کند
نه ز حرصی ، تا گلوگیرت کند
گر ستاند یا دهد ، با او بساز
شکر کن وز دیو خشمش ، احتراز
هر که از بیش و کمش ، فریاد کرد
آنقدر نالید تا غمباد کرد
گر چه رزقی ، تلخ یا شورت دهد
میپذیرش ورنه با زورت دهد
چیز کم ، از هیچ جانا بهتر است
سرکه مُفت از عسل شیرینتر است (۱)
****
« تَر » به هر مصرع چرا آوردهای ؟
آبروی هر چه شاعر بُردهای !
زورق این قافیه ، در گِل نشست!
خود بپوش عیبش ،بگو در دل نشست
********************************
۱ - « تَر » علامت صفت تفضیلیست که در هر دو مصرع به عنوان قافیه آورده شده
است که خلاف قواعد ادبی است
و دیگر آسمان را نخواهی دید...