۲۰-۰۴-۹۴، ۰۹:۲۷ ب.ظ
آیا کسی [ از شما] خود را برای به دنیا آمدن خوش اقبال پنداشته؟
من بی درنگ او را خواهم گفت که مردن نیز اقبالی است، همانقدر مبارک، و من
این را می دانم
من مرگ را با محتضران و تولد را با نوزادان تازه تعمید یافته، پشت سر نهاده ام
و دیگر در فاصله بین کلاه و چکمه هایم یافته نمی شوم
و دقیق می شوم در اجرامی چندین را، که هر کدام شان به گونه ای
و همه شان خوب اند،
زمین خوب و ستارگان خوب، و ملحقات شان نیز همه خوب
من نه یک زمین ام و نه چیزی از ملحقات یک زمین،
من یار و مصاحب مردمی ام
که تمامی آنها درست چو من جاودانه و درک ناشدنی اند
(آنان نمی دانند چقدر جاودانه اند، اما من می دانم) هر نوعی به شیوه خود،
برای من، نر و ماده من
مرا آنانی که مرد بوده اند و به زنان عشق ورزیده اند
مرا مردی که مغرور است و می داند کوچک شدن چه درد سوزناکی دارد
مرا معشوقه گان و پیردخترها، مرا مادران و مادرانِ مادران،
مرا لبانی که خندیده اند و چشمانی که اشک ریخته اند
مرا کودکان و والدان شان
پرده بردار!! تو زشت رو نیستی، نه بیات و نه دورافکنده
من از خلال ماهوت و کتان می بینم، فرقی ندارد
و باز در کنار تو ام
سرسخت، زیاده خواه و خستگی ناپذیر
و رهایت نمی کنم...
والت ویتمن
و دیگر آسمان را نخواهی دید...