ایران رمان

نسخه‌ی کامل: ♥♥ دفتر شعر ♥♥
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18
شوق شٖهرت رفت و ذوق آرزوها هم که مُرد

موي کم کم شد سپيد، از خواب بيدارم کنيد

#معينی_کرمانشاهي
اگر مستضعفی دیدی ولی از نان امروزت
به او چیزی نبخشیدی به انسان بودنت شک کن


اگر چادر به سر داری ولی از زیر ان چادر
به یک دیوانه خندیدی به انسان بودنت شک کن


اگر قاری قرآنی ولی در درک ایاتش
دچار شک و تردیدی به انسان بودنت شک کن


اگر گفتی خدا ترسی ولی از ترس اموالت
تمام شب نخوابیدی به انسان بودنت شک کن


اگر هر ساله در حجی ولی از حال همنوعت
سئوالی هم نپرسیدی به انسان بودنت شک کن


اگر مرگ کسی دیدی ولی قدر سر سوزن
ز جای خود نجنبیدی به انسان بودنت شک کن....




فروغ فرخزاد[عکس: news_cats_46.html]
اگر مستضعفی ديدی،
ولي از نان امروزت

به او چيزی نبخشيدی.
به انسان بودنت شک کن

اگر چادر به سر داری،
ولي از زير آن چادر

به يک ديوانه خنديدی
به انسان بودنت شک کن

اگر قاری قرآنی،
ولي در درکِ آياتش

دچارِ شک و ترديدی.
به انسان بودنت شک کن

اگر گفتی خدا ترسي،
ولي از ترس اموالت

تمام شب نخوابيدي.
به انسان بودنت شک کن

اگر هر ساله در حجّي،
ولي از حال همنوعت

سوالي هم نپرسيدي.
به انسان بودنت شک کن

اگر مرگِ کسی ديدي،
ولي قدرِ سَري سوزن

ز جاي خود نجنبيدي
به انسان بودنت شک کن
ای شما! ای تمام عاشقان هر کجا!
از شما سوال می کنم:
نام یک نفر غریبه را
در شمار نام هایتان اضافه می کنید ؟
یک نفر که تا کنون
رد پای خویش را،
لحن مبهم صدای خویش را،
شاعر سروده های خویش را نمی شناخت
گرچه بارها وبارها
نام این هزار نام را
از زبان این و آن شنیده بود
یک نفر که تا همین دو روز پیش
منکر نیاز گنگ سنگ بود
گریه گیاه را نمی سرود
آه را نمی سرود
شعر شانه های بی پناه را نمی سرود
حرمت نگاه بی نگاه را نمی سرود
و سکوت یک سلام در میان راه را نمی سرود
نیمه های شب نبض ماه را نمی گرفت
روز های چارشنبه ساعت چهار
بارها شماره های اشتباه را نمی گرفت
ای شما! ای تمام نام های هر کجا !
زیر سایبان دستهای خویش
جای کوچکی به این غریب بی پناه می دهید ؟
این دل نجیب را،
این لجوج دیر باور عجیب را
در میان خویش راه می دهید؟


قیصر امین پور
داشتم از درد به خود می‌پیچیدم،
همسایه‌ها گفتند:

چقدر، قشنگ قِر می‌دهی!
و من سالهاست...رقاصِ پردردِ خیابانهایم...!

صادق هدایت
[highlight=#f8eaf3]از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]
[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]تو بمان و دگران وای به حال دگران[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]
[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]هر چه آفاق بجویند کران تا به کران[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]
[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]میروم تا که به صاحبنظری بازرسم[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]محرم ما نبود دیده کوته نظران[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]
[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]دل چون آینه اهل صفا می شکنند[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]
[/highlight]
[highlight=#f8eaf3]شهریار[/highlight]
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند
بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند

همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند

بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گلفشانی میکند

ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمکپرانی میکند

نای ما خاموش ولی این زهرهی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی میکند

گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی میکند

سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی میکند

با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند

بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران میرسد با من خزانی میکند

طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند

می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند

شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند

(غزلیات)

م.ر.س
اگر عشق نمی بود
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد

اگر عشق نمی بود
ز سنگ سیه آن چشمه جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد

اگر عشق نمی بود
بر آن شاخه انجیر تک افتاده ، چکاوک
چنین پرده عشاق ، طربناک ، نمی زد

اگر عشق نمی بود
اگر عشق نمی بود

محمدرضا شفیعی کدکنی
بعضی آدمها جلد زرکوب دارند ...
بعضی جلدضخیم و بعضی نازک ...
بعضی آدم ها ترجمه شده اند ...
بعضی از آدم ها تجدید چاپ می شوند ...
و بعضی از آدم ها توقیف ..

...

و بعضی از آدم ها فتوکپی آدم های دیگرند ...
بعضی از آدم ها تیتر دارند ... فهرست دارند ...
و روی پیشانی بعضی از آدم ها نوشته اند : حق هرگونه استفاده ممنوع و محفوظ است ...

...

بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند ...
بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند ...
و بعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند ...
بعضی از آدم ها را باید جلد گرفت ...


...

بعضی از آدم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند ...
بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند ...
بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند ...
بعضی از آدم ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی ...


...

از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت ...
از روی بعضی از آدم ها باید جریمه نوشت ..
و با بعضی از آدمها هیج وقت تکلیفمون روشن نیست ..
بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم ..


و بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت... !!!



آدم ها مثل کتابها هستند | مجموعه بی بال پریدن | قیصر امین پور |
ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم
زخمه بر تار دلم زن که در آری به خروشم
چون صدف مانده تهی سینه ام از گوهر عشقی
ساز کن ساز غم امشب، که سراپا همه گوشم
کم ز مینا نیم ای دوست که گردش بزدایی
دست مهری چه شود گر بکشی بر بر و دوشم
من زمین گیر گیاهم، تو سبک سیر نسیمی
که به زنجیر وفایت نکشم هرچه بکوشم
تا به وقت سحرم چون گل خورشید برویی
دیده صد چشمه فرو ریخت به دامن شب دوشم
بزمی آراسته کن تا پی تاراج قرارت
تن چون عاج به پیراهن مهتاب بپوشم
چون خم باده دراین شوق که گرمت کنم امشب
همه شادی همه شورم، همه مستی همه جوشم
تو و آن الفت دیرین، من و این بوسه شیرین
به خدا باده پرستی، به خدا باده فروشم.
"سیمین بهبهانی"

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18