ایران رمان

نسخه‌ی کامل: { پاراگراف کتاب}
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47
معین: وقتی بی اجازه سرك کشیدن تو کمد و کیف و موبایل کسی درست نیست پس تجسس افکار دیگران یك نوع جنایت و جسارت به انسانیته البته تا موقعیکه خود طرف نخواد

امشب مردی میمیرد:زینب ایلخانی
ژان ژاک روسو اعتراف می کند که پیشرفت ممکن است باعث شادمانی نشود, بلکه حتی می تواند از سه راه عملا ان را تضعیف کند.
نخست آنکه پیشرفت مبتنی بر عواملی است, مانند رقابت جویی, که خود عامل نا رضایتی اند.
دوم آنکه پیشرفت امیالی همچون زیاده خواهی را بر می انگیزد و همین امیال اسباب نارضایتی اند.
و سوم آنکه پیشرفت انتظاراتی به وجود می آورد, مانند همین میل به شادمانی, که عامل تشویش و نا آرامی هستند.
روسو گفته است:
"در بحبوحه ی این همه فلسفه, انسانیت, ادب و نزاکت و پند و اندرزهای متعالی, هیئت بیرونی ما فقط ظاهری ساده و فریبکارانه دارد:
شرافتِ بی فضیلت
خردِ بی حکمت
و لذت بی شادمانی."


چهل و دو اندیشه ناب
مارک ورنون
روانشناسان معتقدند نیمکره چپ مغز بیشتر در فعالیت هایی چون ریاضیات، استدلال، موسیقی، نظم و منطق نقش دارد و به طور کلی در مسائل ریز شده و جزئیات را بررسی می کند، در حالی که نیمکره راست بیشتر در به کار گیری احساسات، تخیل، نو آوری، نمادها، سمبل ها، افکار فلسفی، ادراک فضایی، خیال پردازی و پردازش سه بعدی تصاویر نقش دارد و مسائل را به صورت کلی و به عنوان واحد پردازش می کند.
جالب است که گرچه تمام افراد از هر دو مسئله و هر دو نیمکره استفاده می کنند، اما غالبا یکی از این دو غلبه دارد، یعنی برخی احساساتی تر و کلی بین تر هستند و برخی بیشتر به منطق وابسته اند و جزئی بین.


مساله اسپینوزا
اروین د یالوم
ترجیح می‌دهم تو امروز خیلی رنج بکشی تا این‌‌‌‌که همه عمرت همیشه کمی رنج بکشی .....
آدم‌هایی را می‌بینم که کمی غمگین هستند فقط کمی! اما همین خیلی کم کافی است تا همه چیز تباه شود! می‌دانی با این سن وسالی که من دارم خیلی از این آدم‌ها می‌بینم ... مرد و زن‌هایی که هنوز با هم زندگی می‌کنند گویی زندگی بی‌فایده و بی‌نورشان آن‌ها را با هم چفت کرده‌است! اصلا زیبا نیست! این همه کنار آمدن این همه تعارض! فقط برای این‌که روزی به خود بگویند: آفرین، آفرین! همه چیزمان را خاک کردیم، دوستانمان، رویاهامان و عشق‌هامان!


من او را دوست داشتم
آنا گاوالدا
معلم فیزیکی داشتیم که گاهی حرف های عجیبی می‌زد.
مخصوصاً وقتی لبی تر کرده بود.
یه بار گفت شب ها قبل از خواب سعی کنید سه دقیقه خودتون رو جای چیز دیگه ای بذارید.
میگفت سه دقیقه خیلی زیاده اما با تمرکز و تمرین زیاد میشه ای کار رو کرد.
مثلاً جای یه برگ درخت توی یه جنگل تاریک. یا جای یه سنگ وسط بیابون. یا جای یه پیر مرد آب‌زیپو که نیم‌ساعت طول می‌کشه تا کفش های لعنتیش رو بپوشه. جای یه قدیس، یه گربه..
میگفت اگه مدتی این کار رو انجام بدید حس می‌کنید انگار دنیا داره توی روح‌تون نفس می‌کشه...


بهترین شکل ممکن
مصطفی مستور
«من خود بر حسبِ تمایلِ طبیعی، طالبِ دانشم؛ تشنه‌ٔ معرفتم و به خوبی می‌دانم بی‌تابی و اشتیاق برای بیشتر دانستن چیست و با هر گامی که به پیش برداشته می‌شود، چه خرسندی و رضایتی به دست می‌آید.
روزگاری گمان می‌کردم شرف آدمی به همین است و به عوام که چیزی نمی‌دانند به دیده‌ٔ خواری می‌نگریستم.
روسو مرا به راه راست آورد.
اکنون آن احساسِ کورکورانه‌ٔ برتری در حال زائل شدن است و رفته‌رفته یاد می‌گیرم که انسان‌ها را بزرگ بدارم و محترم بشمارم و بسیار خویشتن را از یک کارگر ساده پایین‌تر می‌دانستم اگر معتقد نبودم که این پیشه [یعنی اشتغال به فلسفه] می‌تواند ارزش هر کار دیگری را بیفزاید و به کسانی که به آن کارها مشغولند در احراز حقوق بشر یاری برساند.»


فلسفهٔ کانت
اشتفان کورنر
در جهان هیچ چیز به اندازهٔ حقوق دیگران مقدس نیست.
کسی که تمام عمر خود را به نیکوکاری گذرانده باشد و فقط حقوق یک نفر را ضایع کرده باشد، این مورد تضییعِ حق را نمی‌تواند با تمام نیکوکاری های خود جبران کند.


درس های فلسفه اخلاق
امانوئل کانت
پدری که بچه خود را به وجود آورده و نان میدهد، فقط ثلث وظیفه خود را انجام داده است، زیرا او باید تعداد ابنای نوع خود را زیاد کند، انسانهای اجتماعی به جامعه تحویل دهد، برای مملکت اشخاص وطن پرست تربیت کند. کسی که میتواند این سه دین را ادا کند ولی در انجام آن تعلل روا میدارد، گناهکار است. و اگر دین خود را به طور ناقص ادا کند گناهکارتر است.

امیل
ژان ژاک روسو
مهم ترین درسی که از مادربزرگم آموختم این بود:
اگر می خواهی چیزی را نابود کنی، اگر می خواهی صدمه و آسیبی به چیزی برسانی،
کافی است آن را محدود کنی،
کافی است آن را محصور کنی.
آن وقت می بینی که خود به خود خشک می شود، پژمرده می شود و می میرد...!


شیر سیاه
اليف شافاك
دو گونه مى توان با مرگ برخورد كرد، همان برخوردهايى كه با زندگى مى كنيم.
مى توان از آنها گريخت و به كار و انديشه و برنامه هاى روزانه پناه برد و مى توان خود را به آنها سپرد، آمدنشان را تسهيل كرد و گذرشان را جشن گرفت.
مرگ، که چیزی از آن نمیدانیم، در خلوت اتاقی دستش را برشانهٔ ما خواهد گذاشت یا در ملاءعام به گوش ما خواهد نواخت... بستگی دارد.
بهترین کاری که می توانیم در انتظار آن روز بکنیم این است که کارش را آسان کنیم، طوريكه تقریبا چیزی برای گرفتن باقى نمانده باشد.


جشنى بر بلندی ها
كريستين بوبن
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47