ایران رمان

نسخه‌ی کامل: { پاراگراف کتاب}
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47
کودک که بودم و رقص گندمزار را در باد تماشا می کردم، تصورم این بود که باد دست نوازش روی شاخه ها می کشد اما بزرگ تر که شدم، فهمیدم این فقط نوارش نیست؛ شاخه های گندم، بادها را تاب می آورند و نمی شکنند چون همراه با آن به رقص در می آیند. چه بسا درختان تنومندی که استحکام زیاد، از پا درشان می آورد. من نیز در زندگی پرفرازو نشیبم، رقص در باد، یا بهتر بگویم: رقص با باد را آموختم و فهمیدم فقط این گونه است که می توانم تندبادها را تاب آورم …

[b]مسافر دهکده جهانی(کتاب زندگینامه پروفسور یحیی کمالی پور) ــ نگین حسینی
[/b]
خیلی راحت است که آدم موقع ِ روز به همه چیز بی اعتنا باشد، اما شب همه چیز فرق می کند...

" ارنست همینگوی، کتاب ِ خورشید همچنان می دمد، ترجمه*ی احسان لامع، صفحه*ی 47 "
خدایا کفر نمی گویم _ دکتر علی شریعتی


خدایا کفر نمی* گویم
پریشانم ، چه می*خواهی* تو از جانم ؟!
مرا بی *آنکه خود خواهم اسیر زندگی *کردی


خداوندا !
اگر روزی *ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر را پوشی
غرورت را برای *تکه نانی
*به زیر پای* نامردان بیاندازی*
و شب آهسته و خسته
تهی* دست و زبان بسته
به سوی *خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می *گویی
نمی *گویی ؟!



خداوندا !
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه*ی *دیوار بگشایی
لبت بر کاسه*ی* مسی* قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف *تر
عمارت *های *مرمرین بینی*
و اعصابت برای* سکه*ای* این *سو و آن* سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می*گویی
نمی*گویی ؟!


خداوندا !
اگر روزی* بشر گردی*
ز حال بندگانت با خبر گردی*
پشیمان می *شوی* از قصه خلقت از این بودن ، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می *دانی* که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی *می *کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
بعضی از آدمها را دوست می دارم ، آدمهایی که گاهی بی آنکه بدانیم چرا ، دوستشان می داریم.

( برادران ِ کارامازوف - فئودور داستایفسکی - ترجمه صالح حسینی - جلد 1 - صفحه 323 )
و به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد. هیچ چیز با این گنجینه خاطرات مشترک ، این همه رنج ها و مصائب باهم چشیده،این همه قهرها و آشتیها و هیجان های تند همسنگ نیست. این دوستیها تکرار نمی شوند.

زمین انسان ها ــ آنتوان دو سنت اگزوپری
دیوانگی یعنی ناتوانی در بازگو کردن اندیشه ها
مانند این است که در کشوری بیگانه هستی، می توانی همه چیز پیرامونت را ببینی و درک کنی ولی نمی توانی توضیح دهی به چه چیز احتیاج داری یا چه کمکی می خواهی چون با زبانی که در ان کشور صحبت می کنند بیگانه ای.
همه با همچینین مساله ای روبه رو شده ایم.
و همه ی ما به شکلی دیوانه ایم!


پائولو کوئیلو - ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
در بهشت پنج نفر را ملاقات می کنی، هر کدام از ما بنا به دلیلی در زندگی تو بوده ایم. شاید آن موقع علتش را نفهمیده باشی، و بهشت برای همین است. برای درک زندگی ات روی زمین.بزرگتریت هدیه ای که خدا می تواند به تو بدهد این است:درک آن چه در زندگی ات گذشته.

در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند ــ میچ البوم
قوی،گندم ضعیف را می گیرد ونان ضعیف را می برد.قوی،ضعیف را قضاوت می کند و بد هم قضاوت می کند.قوی ضعیف را له می کند و بیرحمانه له می کند.قوی برای ضعیف،تاریخ می نویسد و رذیلانه می نویسد.این رسم بدی ست که هنوز در همه جای دنیا وجود دارد.بد است؛خیلی بد. می دانم.اما تو نمی توانی تغییرش بدهی مگر آنکه قوی باشی؛قوی،نه ظالم

آتش بدون دود.جلد دوم:درخت مقدس ــ نادر ابراهیمی ــ صفحه 74
خواهر روحانی در کلاس مدرسه مقابل دانش آموزان نوجوان، ایستاده بود. او در حالی که یک سکه یک دلاری نقره در دستش بود گفت: به دختر یا پسری که بتواند نام بزرگترین مردی را که در این دنیا زیسته است بگوید، این یک دلاری را جایزه می دهم.
یک پسر خردسال ایتالیایی گفت: منظورتان میکل آنژ نیست؟
خواهر روحانی جواب داد: خیر، میکل آنژ یک هنرمند برجسته به حساب می آید، لکن بزرگترین مردی که دنیا به خود دیده نیست.
یک دختر خردسال یونانی گفت: آیا ارسطو بود؟
خواهر روحانی جواب داد: خیر، ارسطو یک متفکر بزرگ و پدر علم منطق بود اما بزرگترین مردی که در دنیا زندگی می کرده، محسوب نمی شود.
بالاخره یک پسر خردسال یهودی گفت: می دانم چه کسی است، او عیسی مسیح است.
خواهر روحانی جواب داد صحیح است و یک دلاری را به او داد.
خواهر روحانی که از جواب پسربچه یهودی قدری شگفت زده شده بود، در زنگ تفریح او را در زمین ورزش یافت و از او پرسید: آیا واقعا اعتقاد داری که عیسی مسیح بزرگترین مردی است که دنیا به خود دیده ؟
پسربچه جواب داد: البته نه، هر کسی می داند که بزرگترین مرد موسی بود. اما معامله شوخی بردار نیست!
به نقل از کتاب بزرگترین اصل مدیریت در دنیا نوشته مایکل لوبوف
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می خورد و می تراشد. این درد ها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این درد های باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشامد های نادر و عجیب بشمارند واگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند; زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله ی افیون و مواد مخدر است; ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و به جای تسکین،پس از مدتی بر شدت درد می افزاید.

-بوف کور،اثر صادق هدایت
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47