ایران رمان

نسخه‌ی کامل: همین لحظه همین الان داری به چی فکر میکنی؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
به اینکه قرار بود تایپیکای این مدلی بسته بشه azsx

یه اشپزخونه اپن خیلی بزرگ روبه روت بود جلوش یه سالن بزرگ بود که توش مبلای سفید و مشکی چیده بودن با یه ال ای دی بزرگ که به دیوار وصلش کرده بودنرو دیوارام عکسای سپهری رو وصل کرده بود اوه چه عکسایی بود عجب جیگری بود این و ما خبر نداشتیم
-اگه دید زدنت تموم شد بیا بریم بالا
با ترس نگاش کردم که اهمیتی نداد و راه افتا به سمتت بالاناچارا پشت سرش رفتم بالام دقیقا یه سالن داشت نصف سالن پایینی که با مبلای بادمجونی چیده شده بود سه تا اتاق تو سالن بالا بوددر یکی از اتاق رو باز گذاشت و گفت برو تورفتم داخل یه اتاق با رنگ قرمز یه تخت دونفره با روتختی قرمز با یه میز ارایش قرمز رنگ که دقیقا جلوی تخت بود وجود داشت خیلی اتاق بزرگی بود
-بیا اینم اتاقمون
چیییییییییییییییییییییییی ییییییییی؟اتاقمون؟نه پ دختره خنگ این تورو خواسته که بری تو یه اتاق دیگه بخوابی !عاشق چش و ابروم که نشده بگه برو یه اتاق دیگهبهش نگاه کردم
سرمو بلند کردمو بهش نگاه کردم 
-اره
-ولی....
-ببین دختر خانوم اینجا نیومدی مهمونی اوکی؟تو زن منی پس هرجایی که من میخوابم باید توهم بخوابیافتاد؟
فقط نگاش کردم و سریع از اتاق اومدم بیرون
-کجا رفتی؟
واستادم ولی برنگشتم
-بیا اینجا ببینم
داشتم مثل بید میلرزیدم
برگشتم طرفش
-بیا کاریت ندارم فقط میخوام کمد لباساتو نشونت بدم
با شک نگاش کردم وراه افتادم 


با شک نگاش کردم وراه افتادم سمت اتاقدر کمدی که تو اتاق بود و باز کردو بهم نشون داد
-بیا لباساتو اینجا بذار
سرمو تکون دادم و بهش نگاه کردم
-هان؟
-هیچی
-چرا اینطوری نگاه میکنی؟
-خوب....چیزه....میگم نمیشه من یه جای دیگه به خوابم
همچین دادی زد که چسبیدم به سقف
-گفتمممممممممممممممم نههههههههههههههههههه یعنی نه خوشم نمیاد یه حرف و چند بار تکرار کنم
اروم گفتم
-خوب بابا حالا چته روانی؟
ولی متاسفانه شنید
-چی گفتی؟
با وحشت بهش که داشت جلو میومد نگاه کردم ولی کم نیاوردم
-همونی که شنیدی
-نشنیدم یه بار دیگه بگو
-اون دیگه مشکل خودته برو خودت و بیا دکتر نشون بده
بعدم خواستم بیام بیرون که دستمو از پشت گرفت و پیچوند
-اخ اخ ولم کن بیشعور
-گفتم ادمت میکنم نگفتم
-تو برو اول خودت و ادم کن
فشار دستشو بیشتر کرد دیگه اشکم در اومده بود چه زوریم داشت
-ولممممممممممممم کن
-اگه نکنم؟
ای دستم ولم کن 
-خواهش کن
-جیغ میزنم
-بزن اینجا هیشکی صداتو نمشنوه
-تورو خداااااااااااا
-اهان حالا شد
دستمو ول کرد و رفت پایین اروم نشستم رو زمین زانوهام و بغلم گرفتم سرمو گذاشتم روشون و زار زدم انگار تازه یادم افتاده بوده چه غلطی کردم دلم واسه تنهایی خودم سوخت اگه بابا بود حتما میکشتتش که دستش و رو دختر عزیز دردونش بلند کردههمونجا نشسته بودم گریم بند اومده بود خوشم نمیومد برم بشینم ور دلش با صدای نکرش که به پایین اومد بیشتر ازقبل ازش بدم اومدم تموم مردونگیش به زورش بابا مگه میشه به اجبار به عقد کسی در بیای
-هوی بهار پاشو بیا پایین یه چیزی بده بخوریم
هوی تو کلات بیشعور مگه من اشپزتم خودت یه چیزی درست کن و کوفت کن بچه پررو انگار داره با کارگرش حرف میزنه
-مگه دروغ میگم؟
با صداش که کنار گوشم بود پریدم هوابا گیجی نگاش کردم
asnaasna ‌به اینکه شانسم به ژن خوبه عایا
به یکی
ای تففففففففففففف من هنوزم جای پروف صنم میرم پروف خودم dvia
خواهشا تفاتو ببر تو پروف خودت .خخخ
گفتم که من و پروفم خاصیم.خخخ. هر کسی نمیتونه قدم بزاره توش.خخخ

به اینکه کاشکی این تایپیک بسته بشه
با مرورگر دیگه میام تفامو میارم برات mnbmnbmnb
تف تو هر چی  مرورگره asna

به اینکه کی این تاپیک بسته میشه.خخخ
اینقدر میگم تا ببندنش.خخخ
به اینکه اون بخش عاشقانه که متنی بود کو fr