ایران رمان

نسخه‌ی کامل: همین لحظه همین الان داری به چی فکر میکنی؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
به اینکه این غزاله(آشوب) بیشعــــور یهو کجا رفته؟؟؟؟ dvia
به اينكه به ملكه قول دادم و بدقول شدم UndecidedUndecided شرمنده م حسابى بانو Undecided
به اينكه دلم نميخواد بخوابم dfgh
به اينكه فردا كلى كار و بدبختى دارم dvia
به اينكه من عاشق لوازم التحريرم Tongue اونم همين الان يهويي Tongueasna
به اينكه " زيادى " از مرتضى پاشايى خيلى هوامو دگرگون مى كنه ... خاطرات ... حس خلأ ... اعصابمو ميبره زير خط فقر !
به اينكه امروز دختر بدى بودم در خانه :|
به اينكه اين چند روزه فوق العاده عصبى م ! خيلى عصبى !
به اینکه چشام داره از کاسه در میاد Undecided قشنگ دو ساعته کامل ـه که پای پاورپوینتم :| :|
به اینکه از صبح ساعت 8 تا الان یک کله بیدارم و دائم در حال تکاپو ... دارم از حال میرم ولی با پر رویی اومدم نت ! از ایران رمان نمیشه گذشت خب TongueTongue
به اینکه اعصابم خرابه ... نمیدونم چرا dfgh
به اینکه امشب به زور بردنم تفریح و گردش ... خب من نخوام برم پیک نیک کیو باید ببینم ؟! dvia اونم چی ؟ با تهدید به ظرف شستن ! آخره نامردی ـه خدایی dviaasna
به اینکه امشب با اینکه همه چی زورکی بهم تحمیل شد ، ولی خوش گذشت Tongue به علاوه اینکه از سرما داشتیم رسما" قندیل میبستیم xcvl
به اینکه من هنوزم دلم نمیخواد برم بخوابم xcvbxcvb
به اينكه عشقم ناراحته و از دست من هيچ كارى بر نمياد dvia يعنى خااااااك twol
به اينكه تازگيا متوجه شدم بهانه گيرى هم همه گير شده fr
به اينكه مرام و معرفت رسيده به يك در ميليون نفر !! اين آمار افتضاحه !
به اينكه همه از ما توقع دارن ، اونوقت نوبت ما كه ميرسه ؛ اَخه ميشه dfgh
به اينكه حوصله م سر رفته asna
به اينكه جواب ازمايشمو گرفتم Undecided منقلبم ... خيلى زياد Undecided
به اينكه نصف شبى ، بدجورى سورپرايز شدم aacpaacpaacp
به اينكه يهو در باز شد و ددى جان اومد تو aay
به اينكه يه سورپرايز بزرگتر هم با خودش برام اورده بود Tongue
به اينكه من الان رو ابرام با اين سوپ ريز ieiraagaag
به اينكه دلم برا يه آشنا تنگ شده ... يكى كه امشب خيلى يهويى يادش افتادم :)
با اينكه وقتى ببينمش حسابى از خجالت بدى هايى كه در حق م كرد ، در ميام ... ولى با اين حال ميدونم اون يه روانى و ديوونه ست كه فكر نكنم الان هم آدم شده باشه ! :))
داشتم به مرگ فکر می کردم و توصیف اینکه چگونه بمیرم.
یه حسی میگه فقط تا بهمن ماه امسال زنده ام.
به اينكه دستش رو شد برام ... هه ... فكر كنم حتى فكرشم نميكرد ماه از پشت ابر بياد بيرون ؛) دلم مى خواست باز يه بار ديگه ميديمش و يه تف حرومش مى كردم !
به اينكه نميدونم چطور خودمو اروم كنم ... الان پتانسيل قتل كردن رو هم دارم ...