ایران رمان

نسخه‌ی کامل: همین لحظه همین الان داری به چی فکر میکنی؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
به اینکه خیلی گشنمههههه dvia
به رمان گروهیمون :)
به صندلی داغ :(
و ...Undecided
به اینکه مردم سه ماه حال میکنن ولی من سوم ماه بعد باید برم مدرسهtwol
عصبیم.خیلی عصبیم..
خیلی
اه
به والی امشب
خاک بر سرم که قرار دارم نمیتونم ببینم :(
به اینکه از صبح کمر درد گرفتم پشت میز و صندلی dvia
به [ الف.ع ] فکر می کنم ... Undecided
به اینکه فوق العآده عصبی ام ... اونقدری که حدی براش وجود نداره ... حتی می تونم دست به کآرآی احمقانه ای بزنم.
به اينكه " از دست تو نيست ، دل من از گريه پره ، مثه تو طاقت نداره ، واسه تو هر دم ميباره " :(
به رفيقِ خوب و نازنينم نسيم :((
به اينكه چقدر حس خوبِ مرگ دارم امشب :)
به این که چرا نیها اینقد ناامید و تلخ حرف میزنه????zaps
به اینکه ساعت 10:12 شد و من هنوز نرسیدم خونه دوستم...
به خودخواهی بعضی از آدمای اطرافمون!

چندانم دور نیستن همین جا ،همین جا کنارمون هستن!

واسم عجیبه وبازم عجییییییییب!

باورشم واسم سخته چون فکرم در موردشون چیز دیگه بود؟؟؟؟؟!!!!
به خوشحالیِ رفیقم که منم باهاش انرژی گرفتم :)
به اینکه این بلاگفا اعصابمو خورد کرده >:(( تمومِ مطالبم ... اِی خدا Undecided
به اسمی که برای نوشته م انتخاب کردم :))
به اینکه هنوز همون دیوونگیامو دارم :|