ایران رمان

نسخه‌ی کامل: همین لحظه همین الان داری به چی فکر میکنی؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
ساعت هفت و نیم
شیفت شب از شیفت عصر بدترهUndecided
برعکس بقیه که همش دوست دارن شیفت شب باشن Undecided
به اينكه چند تا سوال اختصاصى از اسانا بپرسم.
به اینکه سرم درد میکنه و باید استراحت
به اینکه خداکنه سرما نخورم

به اینکه چرا یه ماشین جلوی خونمون دستشو گذاشته رو بوقazxc
(۲۵-۱۱-۹۵، ۰۳:۳۲ ب.ظ)ملکه برفی نوشته: [ -> ][highlight=#ffffff]به اینکه سرم درد میکنه و باید استراحت[/highlight]
[highlight=#ffffff]به اینکه خداکنه سرما نخورم
[/highlight]
[highlight=#ffffff]به اینکه چرا یه ماشین جلوی خونمون دستشو گذاشته رو بوقazxc[/highlight]
برو بگو بوق نزنهxcvb
(۲۵-۱۱-۹۵، ۰۳:۳۴ ب.ظ)AsαNα نوشته: [ -> ]
(۲۵-۱۱-۹۵، ۰۳:۳۲ ب.ظ)ملکه برفی نوشته: [ -> ][highlight=#ffffff]به اینکه سرم درد میکنه و باید استراحت[/highlight]
[highlight=#ffffff]به اینکه خداکنه سرما نخورم
[/highlight]
[highlight=#ffffff]به اینکه چرا یه ماشین جلوی خونمون دستشو گذاشته رو بوقazxc[/highlight]
برو بگو بوق نزنهxcvb


اگه به من بود که الان ماشینشو رو سرش خراب میکردمxcvb
شهر غریب هم سختی های خودش رو داره
خودم کردم که لعنت برخودم بادasna
البته بقیه رو هم. نادیده نگیرم بر اوناهم بادazsx
به اینکه فردا امتحان دارم،هیچی ام نخوندم...........
خیلی دلم گرفته
به صدف و نیها و ثمین دل تنگم براتون

به استعفا
دارم به امتحان شیمی فکر میکنم