ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
يكى را كى به خواب ديدى
تو درخواب نقش خود ديدى
 
من با خيال روى تو
درحسرت جادوى تو
هردم دَوَم من سوى تو
اى مهربان با بوى تو
 
يا روى به ديوار نكن
،با دل من قهر مكن
رو كن به سوى ايينه
درخود نگر ،قهرم مكن
 
خواهى به دنبال هم به سوى او دويم ؟
به سوى او با تكه ايى طناب و چوب؟!
من از موهايم طناب سازم و تو از نگاهت چوب
ببنديم و بگيريم ،عشق را از اسمان
 
يك ان نپنداركه من خاصم
خاص بودنم از نگاه توست
 
يك عمر باورم دود شد
درخاكستر نگاه تو
 
دل اگر فرياد زند ،اشك به تاراج رود
دل من مى خندد ،درد به حالش گريد
 
همه ى هست من ان گل رخ زيبا روى بود
چون برفت از برمن،ازپى چه برخيزم؟
 
درجفاى روزگار رقص ى چو ققنوس بايدم
چون بگيرند جان من اندر ميان پنجه ها
مى گشايم تك پرى همچون نفير اژدها
دين ،من ايين من هردم پرد تا انتها
 
اى بخودپيچيده از خشم نهان
چون به خشم ايى خجل مانى از ان
 
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36