ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36
صفحه ى سوم من 
تو چه زيبا هستى 
بس دلارا هستى 
پر ز اصلاح قلم 
مى كنم سرمه تو را
چشمايت يعنى غرور بى غروب 
خنده ات ،ياسى پر از بود و نبود
من به شادى دلت هر روز و شب 
رهسپار دشت جادو مى شوم
مى كنم هرشب تا صبح من دعا
تا كه عزراييل نگيرد جان تو 
تو به دست گيرى تيغى تيز تيز
تاكنى جانت فداى نهليسم 
اى به قربان دلت ،شعراى من
اندكى درك كن عزيز،جانان من
من براى ماندنت در اين جهان
حاضرم هبه كنم جانم ،جوان
تا حال ديده ايى زنده به گور؟
عشق مرا كرده به گور 
هيچ ندانم حال خود
گويى شدم گور به گور
دلم تنگ كودكى است كجاست ان دوران 
نه عروسكى و نه خاك و خلى مانده به جا از ان 
به دنبالش افسرده روانم روان
باتشكر از لطف اقا همايون
اى شاعر لغزشهاى ابياتم
گوش سپار اين سخن دل را
شعر نيست كه در نظم پيچد هر زمان

گر بخواهد همچو چشمه خود بجوشد
گر نخواهد مى گريزد
همچو امواجى خروشان مى گريزد
دل بى تو كنون ارام گرفته 
گويى با نامت قهركرده
درز پنجره را محكم گرفته
تقدیم به همایون
لحظه به لحظه هر نفس
نام تو را صدا کنم 
تا که به یادم اوری 
ای همه ی هستی من 
رب جلیل مستی من.
وقت رفتن امده 
این سکوت ،بدرود من 
خود ببین من میروم
تو را مى بينم وهردم زيادت مى كند ميلى
چگونه از قفس رانم دل تنهاى تنهارا
مرا با تو دوستى هزارساله مى باشد
دراين سرا و ان سرا ،يگانه مى باشد
 
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36